مجله نوجوان 228 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 228 صفحه 5

زن جوان پوزخندی زد و گفت : منظورتان «جعفر کذاب» است . همه مردم می دانند که او جوانی نابکار است و پدرش به یاران خود فرمان داده که از دوری جویند و با ارتباط نداشته باشند . وزیر با صدای تحکم آمیز گفت : اما او در آن خانه زیسته و مطمئنا می داند که پدرش از همسری دیگر کودکی داشته یا نه . زن جوان با جسارت گفت : پس اگر این گونه است ، از خود او بخواهید که مخفی گاه این کودکی را که ادعا می کند وجود دارد به شما نشان بدهد . خلیفه که تا این لحظه ساکت نشسته بود ، پرخاش کنان و با صدای بلند گفت : فکر می کنی یافتن آن کودک برای ما دشوار است ؟ دستور می دهم سربازانم خانه به خانه ی این شهر را بگردند ، هر طور شده مخفی گاه ، او را می یابیم و جانش را می گیرم . رنگ از رخساره ی زن جوان پرید و قلبش چون گنجشکی در دام افتاده ، شروع به تپیدن کرد . در تین هنگم وزیر پیش رفت . در گوش خلیفه زمزمه کرد؛ فدایت شوم ! شاید این زن کودکی در شکم دارد ، همان مهدی باشد که همه منتظر او هستند . شاید او هنوز به دنیا نیامده باشد . خلیفه گفت : پس گزارشی که جعفر به ما داده است ، چه می شود ؟ او ادعا کرده که برادر کوچکی دارد که پدرش به جز یاران نزدیکش او را به کسی نشان نمی داده و به همین خاطر جاسوسان ما نیز نتوانسته اند از به دنیا آمدن و حضور او اطلاعی کسب کنند . وزیر تأملی کرد وگفت : اما کسی آن کودک را ندیده و تنها جعفر است که ادعا می کندچنین کودکی وجود دارد . شاید او دروغ می گوید . شاید آن کودک هنوز به دنیا نیامده باشد . شاید این زن باردار است ، و کودک همان طفلی است که به او مهدی می گویند . اگر شما این زن را زندانی کنید و تحت نظر بگیرید آن گاه شما شخصا بر کودک که قرار است پایه های حکومت شما را ساقط کند ، تسلط می یابید . وزیر سرش را نزدیک تر آورد و با صدایی آرام تر ادامه داد : می توانید در همان کودکی کارش را یکسره کنید و برای همیشه از دست او و شیعیانش خلاص شوید . لبخندی موزیانه بر لبان خلیفه نشست و گفت : حق با توست ! این زن را تحت نظر قرار می دهیم تا کودکش به دنیا بیاید و آن گاه وقتی کودک به دنیا آمد . . . . خلیفه قاه قاه خندید . زن جوان با نگرانی بر سر جای خود ایستاده بود . خلیفه به طرف او آمد و با صدای بلندی گفت : تو کمک بزرگی به ما کردی . تو از این لحظه زیر نظر مراقبت شدید و دائمی ما هستی تا وقتی کودکت به دنیا بیاید . و بعد شادمانه چرخی به دور خود زد و گفت : هراس ما بیهوده بود . آن مهدی موعود که همه از آن سخن می گویند ، هنوز به دنیا نیامده است . هیچ خطری متوجه ما نیست . و بعد ایستاد و به وزیر فرمان داد : بگویید جستجوی خانه ها و اماکن برای پیدا کردن طفلی که در جستجویش بودیم ، دیگر لازم نیست . خبر وجود چنین کودکی دروغ بوده . و بعد به آرامی زیر لب با کینه توزی نجوا کرد : مهدی موعود در چنگال ما به دنیا خواهد آمد . در چنگالی که او را خفه خواهد کرد . زن جوان نفسی از سر آسودگی کشید و لبخندی کمرنگ بر لبانش نشست و در دل خدا را شکر کرد . به دستور خلیفه ، جوان تحت مراقبت دائمی درآمد و . . . بعد از وفات امام حسن عسگری ، با گزارش «جعفر کذاب» پس ناخلف امام به دستگاه حکومتی ، عمال خلیفه به خانه امام ریختند و در صدد یافتن مهدی ( عج ) خردسال برآمدند . اما امام توانست در فرصتی مناسب از برابر چشمان آنان بگریزد . مادر بزرگوار امام زمان ( عج ) که در تاریخ به نام های گوناگونی مثل ( نرجس ) و ( صیقل ) از او نام برده شده است . برای بازجویی درباره ی مهدی ( عج ) از طرف حکومت تحت و فشار و شکنجه قرار گرفت . اما این بانو ، اندیشه ی حکومت را گمراه کرد . او به مدت دو سال تحت نظارت و مراقبت مأموران حکومتی قرار داشت . با گذشت زمان ودامنه گرفتن شورش های مردمی و زیاد شدن گرفتاری های حکومت ، رفته رفته مسأله ی او از یادها رفت و سرانجام او توانست بعد از دو سال از چنگ آن ها رها شود . امام مهدی ( عج ) در سال 260 هجری در حالی که پنج سال داشت از دیده ها پنهان شد و به مدت 69 سال تنها از طریق یاران برگزیده ی خود با مردم ارتباط داشت . بعد از آن در حالی که 75 سال از عمر شریفش می گذشت ، دوران غیبت کبری او آغاز شد که تا به امروز نیز ادامه دارد . منابع : 1- تاریخ طبری 2- پیشوایان ما نوشته عادل ادیب 3- تاریخ کامل ابن اثیر جلد6

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 228صفحه 5