مجله نوجوان 228 صفحه 23
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 228 صفحه 23

تیشه قطع کن، دوستش که کمی از او کوچک تر بود خیلی می ترسید ولی ادیسون با فریاد به او دستور داد که کارش را انجام دهد اما متأسفانه تیشه با یکی از انگشتان ادیسون برخورد کرد ودر نتیجه یک انگشت خود را از دست داد او خیلی ناراحت بود ولی ارزش کارهایش را بیش تر از این ها می دانست . چند روز بعد وقتی ادیسون داشت در آزمایشگاه کوچک خودش کار می کرد ناگهان با فریاد از آن جا بیرون دوید، پدر و مادرش به طرفش دویدند، بله، دوباره یک دسته گل تازه، او وقتی داشت با اسید کار می کرد، بر اثر بی توجهی اسید به صورتش پاشیده شد . ولی خوش بختانه چون چشم هایش بسته بود آسیبی به آن ها وارد نشد، او عاشق این بود که تمام روز را در آزمایشگاه کوچکش بگذراند و به همه ی سؤالات مغزش پاسخ دهد . آن هم با آزمایش و نتیجه ای که خودش به دست بیاورد، این آزمایشگاه کوچک در زیرزمین خانه اش بودو به هیچ کس اجازه ی ورود به آن جا را نمی داد او بیش از دویست شیشهدر طاقچه ی زیرزمین گذاشته بود و به روی برچسب شیشه ها نوشته بود زهر تا کسی به آن ها دست نزند . او به علم فیزیک علاقه ی شدیدی داشت، به همین خاطر با سختی و پس انداز بالاخره کتابی در این مورد خریداری کرد . با این که مطالب کتاب را می خواند و خوب می فهمید، اما تا چیزی را آزمایش نمی کرد، به آن اعتماد پیدا نمی کرد و آن را قبول نداشت، او خیلی زود، یعنی در سن یازده سالگی، کار های نیوتن، تاریخ آمریکا، کتاب مقدس و آثار شکسپیر و شعراء و مورخان و دانشمندان مشهور را خوب یاد گرفته بود . او برای تهیه کردن لوازمی که احتیاج داشت به پول بیش تری نیازمند بود . به همین خاطر در زمان های بیکاری به روزنامه فروشی مشغول شد و سعی می کرد پول هایش را پس انداز کند تا بتواند یک آزمایشگاه بزند، او می خواست که در قطار برود و در آن جا به فروختن روزنامه مجله و شیرینی بپردازد تا پول بیش تری گیرش بیاید، اما مسؤول قطار اجازه ی این کار را به او نمی داد، اما با سماجت و پشتکار زیاد بالاخره اوتوانست در قطار بین راه دوشهر مشغول فروختن روزنامه، کتاب بشود و پول هایش را پس انداز کند . پس از مدتی ادیسون یک آزمایشگاه شیمی در قطار دایر کرد روزها می گذشت و ادیسون دنبال تولید کار های تازه بود . او به تدریج شش آزمایشگاه بزرگ تشکیل داد، که کارگرانش نزدیک به دویست نفر می رسیدند، و آزمایشگاه های او مدت هفتاد و دو سال فعال بودند . او سخت کار می کرد از ساعت 7 صبح تا 7 شب مشغول بود و بالاخره اولین اختراعش را که تلگراف بود به بازار عرضه کرد سال های خوب و مفید می گذشت و ادیسون هر روز اختراعات جدیدی می کرد که تا ابد برای انسان ها مفیدو باارزش است . او با مطالعه، تحقیق، کار و تلاش شبانه روزی و فوق العاده، مجموعاً 1122 اختراع را به نام خود، به ثبت رساند . از جمله اختراعات او، آثار ارزشمندی مانند لامپ برق، گرامافون، تلگراف، تلفن و رادیو بود که در سراسر جهان از آن ها استفاده می شود ادیسون در سال 1847 میلادی به دنیا آمد، و به سال 1931 چشم از دنیا فرو بست اما سراسر زندگی 84 ساله ی او آمیخته با کار و تلاش و تحول واختراع بود، او در زندگی خود با حوادث سخت و تلخی هم روبرو می شد اما از هر کدام تجربه و درسی می آموخت . او با توکل به خداوند بزرگ همیشه در کارهایش موفق بود . او خدا را دوست خود می دانست و درباره ی این که همه ی هستی را خداوند آفریده است یک روز که ناخن پایش افتاده بود گفت: امروز ناخن من افتاده است، اگر همه ی جمیعت روی کره ی زمین جمع شوندو با هم همکاری کنندکه ناخن مرا آن طور که بوده است بسازند، همه ناتوان می مانند، اما بیش از یک ماه طول نمی کشد که خداوند توانا ناخن مراهمان طور که همه ی موجودات عالم را پروردگار عالم به وجود آورده است . بله این گوهر گران قدر برای همه ی جهان وبشریت ارزشمند است و همه ی انسان ها در هر کجای دنیا ازاختراعات او استفاده می کنند و او هرگز از یاد ما بیرون نخواهد رفت . منابع: ستارگان درخشان/مهدی مراد حاصل/انتشارات تربیت 333 چهره ی درخشان، جلد 1، صفحه ی 36 داستان های کودکی بزرگان تاریخ

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 228صفحه 23