مجله کودک 266 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 266 صفحه 9

دلم لرزید. چه جوابی به من داده بود. حالا من خیس عرق شده بودم. او مشغول کار شد. اما من که از حرفهایم پشیمان بودم با خجالت رو کردم به او: - خداوند تو را رحمت کند. من می­خواستم تو را نصیحت کنم، اما تو من را نصیحت کردی. محمد باقر (ع) به من دوباره لبخند زد. «دوست» سالگرد شهادت حضرت امام محمد باقر (ع) را تسلیت عرض می­نماید. به دست آوردن مال دنیا، کار می­کنی؟» او لبخند زد و دوباره مشغول کار شد. من بلندتر از قبل به او گفتم: «ای محمدِ باقر اگر در این حال مرگ به سراغت بیاید چه خواهی کرد؟» فوری دست از کار کشید و جواب داد: «به خدا سوگند اگر مرگ به سراغ من بیاید، در حالی هستم که دارم با کار و تلاشم خداوند را اطاعت می­کنم. پس دیگر نیازی به تو و مردم ندارم. من در آن هنگام از مرگ می­ترسم که در حال گناه به سراغم بیاید.» در همین هنگام دوست دامپزشک جان که اودی را به امانت به جان داده بود به خانه جان می­آید. جان هاج و واج مانده است که چگونه موضوع گم شدن اودی را به دوستش بگوید.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 266صفحه 9