مجله کودک 266 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 266 صفحه 31

به روایت اسدا… شعبانی قصه­های فصل­ها فصل­ها دور هم جمع شدند. آن­ها می­خواستند درباره­ی زیبایی خودشان حرف بزنند تا معلوم شود کدام یک از آن­ها زیباتر است، خورشید که سر و صدای آن­ها را می­شنید و می­خندید، پیش آن­ها آمد و گفت: خوب این قدر سر و صدا نکنید، یکی یکی حرف بزنید تا در آخر ببینم کدام یک زیباتر هستید. فصل­ها قبول کردند. اول فصل بهار بود که گفت: «وقتی من می­آیم همه جا سبز و خرم می­شود چشمه­ها و جویبارها از زیر کوه بیرون می­آیند شکوفه­ها روی درختان را می­پوشانند. گل­های خوشبو روی بوته­های خشکیده می­نشینند و لبخند می­زنند. هوا ملایم می­شود و طبیعت جوان و شاداب می­شود.» تابستان گفت: «وقتی من می­آیم او از یک کوچه­ی بن بست سر در می­آورد. کوچه­ای که پر از موش است. در کمال تعحب، موش­ها گربه را محاصره می­کنند!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 266صفحه 31