از عشیره نور
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1395

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : رحمانی، صادق

از عشیره نور

از عشیره نور

‏ ‏

‏آه فیضه باز گریان است‏

‏آسمانش ستاره باران است‏

‏هر درختی سیاه می پوشد‏

‏دل آیینه آه می پوشد‏

‏کمر حجره ها شکست خدا‏

‏چشم گلها به خون نشست خدا‏

‏ای دل مرده هیچ می دانی‏

‏باغ پژمـرده هیچ می دانی‏

‏دل من زین کرانه دل بردار‏

‏دل من عاشقانه دل بردار‏

‏شانه هایم غبار آلودند‏

‏زخمی لحظه های موعودند‏

‏مرو ای درد راحتم مگذار‏

‏مرهمی بر جراحتم مگذار‏

‏                 ***‏

‏خون دل خوردی و رها رفتی‏

‏باغبانا چرا چرا رفتی‏

‏دردهای دل تو سنگین بود‏


‏نیمه شبها دعای تو این بود‏


‏مرگ من را خدا خدا برسان‏

‏تا به خورشیدها مرا برسان‏

‏بعد از این در نهایت اندوه‏

‏ابرها هم نهاده سر بر کوه‏

‏با غم خویش زار می گریند‏

‏خسته و سوگوار می گریند‏

‏لاله ها تا همیشه پژمردند‏

‏بالهای کبوتر افسردند‏

‏از درختان نوحه گر در باد‏

‏قلب معصوم کودکی افتاد‏

‏دستهایم چو شاخه می میرند‏

‏ریشه در خاک ها نمی گیرند‏

‏آی فیضیه بی پدر ماندیم‏

‏ما یتیم و غریب تر ماندیم‏

‏کوری چشم هر که گمراه است‏

‏کوری چشم هر که بدخواه است‏

‏از همان کوزه آب می نوشم‏

‏از رخش آفتاب می نوشم‏

‏ ‏

‏ ‏