لحظه های آشنا با درد
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1395

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : دستوری، مژگان

لحظه های آشنا با درد

لحظه های آشنا با درد

‏مژگان دستوری‏

‏وقتی از ما دل بریدی لحظه ها‏

‏لحظه هایی آشنا با درد بود‏

‏لحظه های گریه و ماتم، سکوت‏

‏لحظه های هولناک و سرد بود‏

‏ ‏

‏هر سحر در دشت سبز عاطفه‏

‏غرق شبنم بود چشم لحظه ها‏

‏من خودم دیدم که یک پروانه هم‏

‏اشک غم می ریخت اما بی صدا‏

‏ ‏

‏کاش بودی آن زمان یک نوجوان‏

‏گوشه تابوت را چسبیده بود‏

‏جیغ می زد: «نه نرو بابای من»‏

‏ناله هایش هر کجا پیچیده بود‏

‏ ‏

‏شب که می شد شهر ماتم می گرفت‏

‏بوی غربت موج می زد در هوا‏

‏در جماران کوچه ها یخ بسته بود‏

اشک بود و ناله ی وا رهبرا!‏

‏ ‏

‏خوب من در ماتمت ما سوختیم‏

‏سینه هامان خانه اندوه شد‏

‏غم میان چشمهامان لانه کرد‏

‏ریشه های درد بس انبوه شد‏

‏ ‏

‏حال گرچه نیستی در بین ما‏

‏حرفهایت آشنای ذهن ماست‏

‏بی تو پاییزیم اما تا ابد‏

‏قاب عکست روبروی سینه هاست‏

‏ ‏