
میو میو بلیت نمی شه
فريبا كلهر
روزی گربهای سوار اتوبوس شد. رانندهی اتوبوس به او گفت :
«بلیتت را بده!» گربه گفت : «من بلیت ندارم.» راننده گفت : «حالا که بلیت
نداری، پیاده شو!» گربه خودش را لوس کرد و گفت:«اگر برایت میو میو
کنم میگذاری سوار شوم؟» راننده گفت:«میومیو بلیت نمیشود، پیاده شو!»گربه گفت :«اگر چشمانم را
خمار کنم میگذاری سوار شوم ؟» راننده گفت :«چشم خمار بلیت نمیشود، پیاده شو.»گربه گفت: «اگر
دمم را برایت سیخ کنم میگذاری سوار شوم.» راننده گفت :«دم سیخ بلیت نمی شود، پیاده شو.»
گربه عصبانی شد. پنجولهایش را نشان داد و گفت : «اما پنجول تیز بلیت میشود، مگر نه؟»
راننده که ترسید گربه به صورتش پنجول بکشد ،گفت :«بلهبله پنجول تیز بلیت میشود.»
گربه سوار شد و روی صندلی جلو نشست، اتوبوس راه افتاد. ایستگاه بعدی، اتوبوس ایستاد، پلیس توی
ایستگاه ایستاده بود. سوار اتوبوس شد و به راننده گفت : «سلام دوست عزیز،خسته نباشی! چه خبر؟»
راننده گفت :«یک مسافر بیبلیت دارم.» و گربه را به پلیس نشان داد.
گربه تا پلیس را دید از جایش پرید و از در عقب فرار کرد. راننده از پلیس تشکر کرد و به راه افتاد.
روز بعد ،گربه دوباره سوار اتوبوس شد. این بار گربه بلیت داشت.
راننده بلیتش را گرفت و گفت :« میو میو بلیت نمیشه ،چشم خمار بلیت نمیشه، دم سیخ بلیت نمیشه،
پنجول تیز، بلیت نمیشه.» گربه گفت :«فقط بلیت، بلیت میشه.»
اتوبوس راه افتاد و گربه را به مقصد رساند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 12صفحه 24