مجله خردسال 12 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء - مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 12 صفحه 6

و با ناراحتی گریه کرد.اشک­های او روی شیشه­ی جلوی اتوبوس چکید.برف پاک­کن شروع به­کارکرد و اشک­های اتوبوس را از روی شیشه پاک کرد. اتوبوس پیش یک تعمیرکار رفت. آقای تعمیرکار زیر یک ماشین دراز کشیده بود و داشت آن را درست می­کرد. «غررررررر...» این صدای تازه­ی اتوبوس بود. اتوبوس صدای شیر درنده می­داد. آقای تعمیرکار می­خواست فرار کند که چشمش به اتوبوس افتاد. به طرف او آمد و گفت :«چی شده؟» اتوبوس همه چیز را برای تعمیرکار تعریف کرد. آقای تعمیرکار موتور اتوبوس را معاینه کرد و گفت:«من به تو کمی دوا می­دهم تا خوب خوب شوی.» بعد چند قاشق دوا توی شکم اتوبوس ریخت.دوا بدمزه بود، اما اتوبوس از آقای تعمیرکار تشکر کرد و به راه افتاد. آقای تعمیرکار گفت : «خداحافظ!» اتوبوس دهانش را باز کرد و با خوشحالی گفت:«بوق ... بوق ...» این صدای خودش بود. اتوبوس قرمز خوب خوب شده بود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 12صفحه 6