نگاهی دوباره به 15 خرداد
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

زمان (شمسی) : 1388

ناشر مجله : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : مروی، ابوالفضل

نگاهی دوباره به 15 خرداد

نگاهی دوباره به 15 خرداد

 دکتر ابوالفضل مروی

 

‏ ‏مقدمه

‏وقایع تاریخی به مرور زمان از یادها فراموش می شوند. می توان گفت مهمترین دلیل چنین چیزی یکی آن است که به تدریج نسل جدید جایگزین نسل قدیمی می شود و این نسل با واقعه مفروض فقط از طریق شنیده ها و خوانده ها می تواند آشنایی پیدا کند. دیگر اینکه در هر جامعه ای وقایع مهم دیگری رخ می دهد و اهمیت وقایع تاریخی برای نسلی که با آن واقعه درگیر یا شاهد آن است از خوانده ها و شنیده ها ملموس تر و مهمتر می نماید. به همین دلیل انقلاب اسلامی برای نسل ما بسیار مهمتر از نهضت مشروطه است. با این وجود، گذشت زمان، واقعه تاریخی را در چشم اندازی وسیع تر قابل رؤیت می سازد. بدست آمدن مدارک بیشتر و کشف روابط علت و معلولی واقعه و تفسیر و تحلیل آن، شناخت دقیق تر و عمیق تری برای آیندگان فراهم می کند. این است که نسل جدید، وقایع گذشته را می تواند حتی بهتر بشناسد. اهمیت این شناخت نیز به زمان حال باز می گردد. زیرا بدون شناخت گذشته نمی توان زمان حال را بخوبی درک و موقعیت خود را بدرستی برآورد کرد. یکی از وقایع مهم تاریخ معاصر ما که در تحولات بعدی تا کنون نقش کلیدی داشته است واقعه 15 خرداد سال 1342 است. در باره این واقعه، کتابها و ‏


‏مقالات فراوانی نوشته شده است. مقاله حاضر نیز با توجه به مدارک جدیدتر- خصوصاً آنچه پهلوی ها بعد از شکست و سقوط، گفته و نوشته اند- همین واقعه را مورد بررسی قرار می دهد. ‏

‏در همین جا توضیح این نکته ضروری به نظر می رسد که آنچه شاه و نزدیکان او مانند اشرف پهلوی(خواهر دو قلوی شاه)، فرح دیبا(همسر سوم شاه)، تاج الملوک(مادر شاه) و سایرین نوشته اند هرچند پر از دروغ و اشتباه و تهمت و توهین به مردم ایران، اسلام و تشیع و خصوصاً امام خمینی است و تماماً در جهت توجیه اقدامات و تصویر سازی مثبت از سلطنت پهلوی و نفی حقایق انکار ناپذیر تاریخی تنظیم شده است با این وجود از مدارک ارزشمند تاریخ معاصر ایران بشمار می رود. چرا؟ زیرا " از کوزه همان برود تراود که در اوست". این خائنان به ملک و ملت و غارتگران و بر باد دهندگان ثروتها و منابع کشور با این نوشته ها در واقـــع هم خود را افشــا کرده اند و هم فضای فکری خود را بروز داده اند. سراسر این نوشته ها بیانگر شخصیت نویسندگان آنهاست. براحتی از خلال سطور کتابهایشان می توان دید که آنان مردمانی بی اعتنا به دیانت و مردم ایران، مشروب خوار و قمار باز و فاسد الاخلاق و وابسته به اجنبی بوده اند. نوشته های آنان حقانیت انقلاب اسلامی را بیش از هر مدرک دیگری به اثبات می رساند. البته باید اضافه کرد که بیشتر اینگونه کتابها نوشته مستقیم خود آنان نیست زیرا امثال شاه و اشرف پهلوی اهل کتاب نوشتن نبوده اند. به نظر می رسد اکثر این نوشته ها یا به صورت مصاحبه با آنان بدست آمده و سپس توسط دیگران تنظیم و تدوین شده یا با نظر و دستور و بیانات آنان و به قلم نویسندگان کارگزار آنان تهیه گردیده است. در هر حال هیچیک از ایشان مطالب مزبور را انکار نکرده اند و حتی برای چاپ آن سرمایه گذاریهای زیادی نیز کرده اند مانند کتاب "پاسخ به تاریخ" که پس از سقوط و فرار شاه از ایران نوشته شده و او در مطلع کتاب نوشته است " خواست من این است که متن انگلیسی پاسخ به تاریخ متن نهایی آن باشد." ‏‏(پاسخ به تاریخ، روی جلد)‏

‏ ‏

15 خرداد چگونه بوجود آمد

‏پانزده خرداد، تجلی اراده ملتی بود که دهها سال در پی رفع استبداد داخلی و سلطه خارجــی ‏


‏تلاش و فداکاری می کرد و قربانی می داد. ولی هر بار تلاشهای او بر اثر سازشکاری تعدادی از نیروهای داخلی نابود شده یا به انحراف کشیده شده بود. 15 خرداد نماد جهاد یک ملت مؤمن برای حفظ  و پیروزی انقلابی جدید بود، انقلابی که روح مبارزه و ایستادگی و امید را در قلوب مردم زنده کرده بود. این امید و این حیات مجدد در وجود آیت الله سید روح الله خمینی انعکاس یافته بود، ابر مردی متقی و آگاه که با اتکا به اسلام اهل بیت(ع)، جهادی مقدس را در راه رضای حق تعالی آغاز کرد که از همان ابتدا همزمان علیه استبداد داخلی و سلطه خارجی بود. ‏

‏امام خمینی تا سال 1340 و رحلت مرجع تقلید شیعیان جهان یعنی آیت الله بروجردی هر چند در حوزه علمیه از فقهای بنام بود و زهد و عرفان و دانش او حوزه علمیه را منور می ساخت ولی در خارج از حوزه برای عامه مردم چندان شناخته نبود. او خود برای حفظ وحدت رهبری حوزه، در امور سیاسی مستقیماً دخالت نمی کرد و فقط به عنوان مشاوری امین و شجاع در کنار آیت الله بروجردی نمایان می شد. قدرت مذهبی و سیاسی آیت الله بروجردی همچون سدی در برابر مقاصد شاه و اربابانش قد بر افراشته بود. هر چند آیت الله بروجردی تمایلی به مبارزه با نظام سلطنتی نداشت و ترجیح می داد در آن شرایط با تذکر و مدارا با دربار و دولت رفتار کند و از طرف دیگر افراد نفوذی وابسته به شاه و استکبار در اطراف آن مرجع بزرگ نمی گذاشتند ایشان از بسیاری از مشکلات کشور به نحو صحیح مطلع شود و علاوه بر آن ایشان را در انظار مردم با نظام پهــلوی موافــق نشان می دادند ولی شاه نیز از قدرت ایشان بیمناک بود و نمی توانست برنامه های ضد اسلامی خود را به صورت علنی به مرحله اجرا بگذارد. البته اینطور هم نبود که شاه و حامیانش برنامه مذهب زدایی را کنار گذاشته باشند. برنامه اصلی و مستمر استعمارگران در کشورهای اسلامی، تهی کردن جامعه از حیات و شور و ایمان مذهبی بوده است. زیرا آنها می دانستند که چنین قدرتی است که می تواند در برابر مطامع آنان ایستادگی کند. امام خمینی بارها در این زمینه، آگاهی بخشی و روشنگری کرده است از جمله می فرماید: " ‏‏باید ملت اسلام بدانند خدمت هایی که علمای دین به کشورهای اسلامی در طول تاریخ کرده اند قابل شمارش نیست. در همین اعصار اخیر، نجات کشور از سقوط قطعی مرهون مرجع وقت «مرحوم میرزای شیرازی»  ‏


‏و همت علمای مرکز بود. حوزه های علمیه و علمای اعلام همیشه حافظ استقلال و تمامیت ممالک اسلامی بوده اند. خدمت هایی را که با الهام از اسلام برای آرامش و حفظ انتظامات کشورها کرده اند عُشْری از اعشار آن را دولت ها و قوای انتظامی نکردند؛ با آنکه هیچ تحمیلی بر بودجه مملکت نداشته اند. در نظر اجانب و عمال خائن آنها باید این سنگر شکسته شود تا با خیال راحت به تاخت و تاز و چپاول و عیاشی به زندگانی ننگین خود ادامه دهند."‏‏(صحیفه امام، ج 2، ص 397 ـ 398)‏

‏این است که دستگاه شاه بنا به مأموریت خود برای شکستن سد مذهب با برنامه های غربی سازی کشور همچنان فعال بود. این فعالیت شبانه روزی چندان زحمتی هم نداشت زیرا اساس آن نوسازی واقعی اقتصادی و صنعتی کردن کشور نبود بلکه صرفاً ایجاد کارخانه های مونتاژ و وابسته به غرب بود که آن هم با به باد دادن منابع کشور و دزدیهای فراوان دربار و دولتمردان حاصل می شد. محور تمامی برنامه های نظام وابسته پهلوی زدودن آثار دین از جامعه بود که با نهایت بی آبرویی از طریق رسانه های شاه و برنامه های ضد مذهبی شاه اجرا می شد. مرحوم جلال آل احمد در مقاله بلند "ورشکستگی مطبوعات" بخشی از رسانه های شاهنشاهی را از شهریور 1320 تا اسفند ماه 1337 مورد بررسی قرار داده  است. آل احمد این مدت را به سه بخش تقسیم می کند که بخش سوم آن مربوط به سالهای 1332- در واقع بعد از کودتای آمریکایی 28 مرداد که منجر به نفوذ و سلطه کامل آمریکا بر کشور ما گردید- تا سال 1337 یعنی اواخر عمر آیت الله بروجردی می گردد. جلال این دوره سوم را "دوره رنگین نامه ها" می خواند و در مقاله خود نشان می دهد که این رنگین نامه ها- در واقع مطبوعات زرد- "عامل تحریک کننده حیوانی ترین غرایز"، " خالی از حق و شور و شوق"، " تقلید میمون وار" و نظایر اینها هستند. مطبوعات این دوران پر زرق و برق و حاوی سکس، واخوردگی، جفر و طلسمات (یعنی ترویج خرافات)، مسابقه و جدول و غیره است. باید اضافه کرد که از همان دوران تا سقوط شاه، رسانه ها ترویج دهنده تملق و چاپلوسی خصوصاً نسبت به شاه و دربار و تحقیر شخصیت ایرانی بوده اند. ‏

‏در زمان شاه فیلمهای سینمایی غیر اخلاقی خارجی و داخلی و تحقیر کننده مذهب بسیار وارد یا تولید می شد و مستمراً روح و ذهن ملت خصوصاً جوانان را به سم غربزدگی می آلود. امام ‏


‏خمینی سالها قبل از آنکه حتی به مرجعیت برسد این وضعیت دردناک را شاهد بود و نسبت به آن اعتراض داشت و در تمام عمر پربرکت خود نیز مطبوعات و رسانه ها را از آلوده شدن به مطالب غیر اخلاقی برحذر می داشت.‏

‏در هرحال، ‏‏رحلت آیت الله بروجردی و همچنین رحلت آیت الله کاشانی که از چهره های بنام و مبارز دوران ملی شدن صنعت نفت بود عرصه جامعه را برای اجرای برنامه های ضد مذهبی و ضد ملی شاه که از طرف غرب خصوصاً آمریکا دیکته می شد بسیار بازتر کرد. ‏

‏آمریکا و انگلیس پس از سقوط و اخراج رضا خان- که خود توسط انگلستان بر کشور مسلط شده بود- ترجیح داده بودند فرزند او را به عنوان عامل خود بر اریکه سلطنت نگاه دارند. به دلایل بسیار که در اینجا محل بحث آن نیست و در کتابهای تاریخی فراوان بدان اشاره شده است این گزینه در شرایط آن دوران با صرفه ترین گزینه بود، خصوصاً که شاه دیده بود چگونه پدرش مزه چوب ارباب را چشید. فرح در فرازی از خاطرات خود که بعد از سقوط سلطنت بیان کرده است می گوید: "شوهرم هرگز تبعید تحقیر آمیز پدرش را به دست غربیها در سال 1320 از یاد نبرده بود و همیشه می ترسید که یک روز به سرنوشت پدرش دچار شود!"‏‏(دختر یتیم، ج 1، ص 455)‏

‏لابد به همین دلیل همانند غلامی حلقه بگوش فرامین آمریکا را اطاعت می کرد. ‏

‏امام خمینی در این باره می گوید: "‏‏خود ایشان[شاه] در کتابشان [مأموریت برای وطنم] نوشتند: متفقین وقتی که آمدند- بعدش محو کردند؛ بعد دیدند غلط کردند، محوش کردند- خود ایشان نوشتند که متفقین وقتی که آمدند در ایران صلاح دیدند که ما باشیم، که دودمان ما سلطنت را داشته باشد. لعنت بر این صلاح! این متفقین، این اشخاصی که امضا کردند حقوق بشر را و اعلامیه حقوق بشر را، اینها به جان ما یک همچو اشخاصی را گماشتند و یک همچو اختناقی را. ‏‏(صحیفه امام، ج 3، ص 337)‏‏ ‏

‏محمدرضا به ازای فروش کشور و نوکری اجانب توانست سلطنت پهلوی را نگاه دارد. او مجبور بود برنامه های سلطه گران بویژه آمریکا را به اجرا در آورد. ماروین زونیس (استاد و محقق آمریکایی) می نویسد: " ایالات متحده در پایان دهه 1950 نفوذ خود را بر ایران تحکیم کرده بود ‏


‏و شاه نه تنها این نفوذ را تأمین کننده بیشترین منافع کشور خود می دانست بلکه به خاطر تأمین منافع رژیم خود و شخص خویش از آن استقبال می کرد. اما این نفوذ تعهداتی نیز به همراه داشت. شاه براین نکته وقوف کامل داشت که برای تأمین رضایت خاطر شرکای خارجی خود باید گامهای زیادی بردارد."‏‏(زونیس، ص 395)‏

‏در واقع محمدرضا در لفاف دروغین ترقی و پیشرفت، ایران را از سویی به صورت بازار کالاهای خانمان برانداز غربی خصوصاً تسلیحات آمریکایی و انگلیسی در آورد و از سویی منابع کشور بویژه نفت را به حلقوم سیری ناپذیر سرمایه داری غرب سرازیر ساخت. به موازات چنین خیانتهایی، فرهنگ غربی – در واقع باید گفت بی بند و باری غربی – سراسر کشور را فرا گرفت و تمامی اعتقادات و سنتهای اصیل مذهبی و حتی ملی را عقب راند و فقط تشریفاتی صوری را باقی گذاشت که آن هم در شرف نابودی بود. دکتر شریعتی در کتاب"خودآگاهی، استحمار" که متن یکی از سخنرانیهای اوست بحث جالبی دارد که نقل بخش کوچکی از آن در اینجا خالی از فایده نیست. او می گوید: " به شما عرض می کنم، امروزه همانطوری که ماده پلاستیکی را با خمره گنده وارد می کنند و بعد هر چی بخواهند، آشغالدان، قندان، قوری [...] فوراً قالبش را می ریزند و یا یک "چشم بندی" درست می کنند و به بازار می دهند، همان طور هم "آدم درست می کنند" ! نسل درست می کنند...! روانشناس، روانشناس اجتماعی، مورخ، جامعه شناس، انسان شناس، اقتصاد دان، متخصص تعلیم و تربیت همه و همه، دورهم "می نشینند"، سرمایه هم آن پشت هست، زورش هم پشتش[...] توی این جامعه آفریقایی یا آسیایی یا آمریکای لاتینی، یک نسلی می خواهیم که امل و قدیمی نباشند که مدام، سرش را حنا ببندد، ما که حنا نداریم، ما" لوازم آرایش" داریم و می خواهیم آنها را در آنجاها آب کنیم، بلی، یک نسل تر و تمیز و ترگل و خوشگل و خوش تیپ می خواهیم که با ضابطه ها و استانداردهای بین المللی کاملاً بی شعور باشد! بلی، فقط همین را لازم داریم! چشم آقا ! بعد از چهار سال تحویلتان می دهیم! و یک مرتبه می بینیم که از سال 1945 تا 1955، ظرف ده سال در تهران، لوازم آرایش اروپایی و مؤسسات زیبایی 500 برابر می شود، آمار دقیق، 500 برابر، ترقی را می بینید؟" ‏‏(شریعتی، ص 37) ‏‏این دوران ‏


‏تقریباً مصادف است با ده سال اول حکومت محمدرضا پهلوی و بعد از آن چنین آمارهایی به صورت تصاعدی تا سقوط شاه ادامه یافت. ‏

‏در هر حال فوت آیت الله العظمی بروجردی، مصادف بود با دوران روی کار آمدن دموکراتها در آمریکا. کندی (رئیس جمهور وقت آمریکا) بنا داشت در ممالک تحت نفوذ خود اصلاحاتی مطابق منافع هر چه بیشتر غرب بوجود آورد. یعنی در آن کشورها - خصوصاً ایران که هم مرز با اتحاد شوروی سابق بود و آن ابرقدرت همواره سعی در نفوذ در ایران از طریق وابستگان خود مانند حزب توده داشت- اصلاحاتی بوجود آورد که هم جلوی نفوذ رقیب گرفته شود و هم زندگی ظاهری و اخلاقی غربی آن مناطق را جوری تغییر دهد که منافع آمریکا از هر جهت در آن لحاظ گردد. مضافاً اینکه اصلاحات ظاهری و شعار دموکراسی آمریکا خصوصاً دموکراتها در صحنه سیاست عالم، فضا را برای مطامع آن کشور بیش از پیش باز نماید‏‎ ‎‏و آمریکا به عنوان پرچمدار دموکراسی در جهان شناخته شود، سیاستی که همواره پوشش سلطه گریهای این ابرقدرت بوده است. البته محتمل است موضوع جلوگیری از نفوذ شوروی (سابق) فقط بهانه ای برای انجام اقدامات جدید آمریکا در کشورمان بوده باشد.‏

‏به همین دلایل آمریکا به شاه دستور داد در سطح کشور برنامه اطلاحات ارضی را پیاده کند و عامل اجرای آن را نیز از وابستگان خودش یعنی علی امینی در نظر گرفت که با دستور آمریکا در ایران به نخست وزیری رسید. امینی لایحه اصلاحات ارضی را در دیماه 1340 در دوران تعطیلی مجلس در هیأت دولت به تصویب رساند. این لایحه بر اثر کارشکنی های شاه علیه امینی به اجرا نرسید. فرح می گوید: " مهمترین مأموریت امینی این بود که برای جلوگیری از نفوذ اتحاد شوروی، دست به اصلاحات ارضی بزند و زمینها را از ملاکین بزرگ گرفته و بین زارعین و دهقانان فقیر تقسیم کند...مجموعه حوادثی که از زمان روی کار آمدن امینی در ایران به وقوع پیوست، واشنگتن را در مورد قابلیتهای امینی، مردد و مشکوک ساخت. همزمان دوستان ما در واشنگتن، کندی را در خصوص تغییر دادن رویه خود در برابر محمدرضا تحت فشار قرار داده بودند. ریچارد نیکسون و راکفلرها از جمله این افراد بودند. دوستان ما در کنگره آمریکا و در میان ‏


‏ارباب مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی آمریکا و همچنین در وزارت امور خارجه، کندی را مجبور کردند تا از ما برای سفری رسمی به ایالات متحده دعوت بعمل بیاورد." ‏‏(دختر یتیم، ج 1، ص423)‏

‏باید پرسید شاه و فرح این همه دوستان پر قدرت خود را در آمریکا – و نیز نقاط دیگر دنیا- چگونه بدست آورده اند. خود فرح در جای دیگری از خاطرات خود می گوید: " در غرب، ایدئولوژی، ارزشهای بشری، عشق به انسانیت، دین و مذهب، ایمان و اندیشه، علایق عاطفی، ملیت و وطن خواهی و همه و همه در یک چیز خلاصه می شود و آن پول است و پول و پول و بازهم پول!" ‏‏(دختر یتیم، ج 2، ص 809)‏

‏خدا می داند چه پولها و هدایای گرانبهایی از جیب ملت ایران به غارت رفته است تا امثال راکفلرها و نیکسون ها و کیسینجر ها که خود در شمار بزرگترین ثروتمندان عالم بوده اند از محمد رضا حمایت کنند.‏

‏نهایتاً اینکه شاه در فروردین ماه سال 1341 خود به آمریکا سفر کرد و با تعهد به اینکه اصلاحات مورد نظر آمریکا را شخصاً انجام دهد نظر مسئولین آمریکایی را جلب کرد و بعد از بازگشت مقدمات کار را فراهم کرد و طرح "انقلاب سفید" را که بعداً به" انقلاب شاه و ملت" نامگذاری شد به اجرا گذاشت. این طرح شامل بندهایی بود از قبیل ملی کردن جنگلها، فروش سهام کارخانجات دولتی، ایجاد سپاه دانش و غیره که در صدر آن نیز موضوع الغای رژیم ارباب و رعیتی یا همان اصلاحات ارضی اعلام شد. طرح اصلاحات ارضی به صورتی که اجرا شد از یک سو اسباب کوچاندن روستا نشینان به شهرها برای اشتغال در صنایع مونتاژ و از سوی دیگر صدمه جبران ناپذیر به اقتصاد خودکفایی غذایی کشوراز آب درآمد. در واقع هم توان تولید غذایی کشور را محدود ساخت و هم بازار لازم را برای کالاها و مواد غذایی و مصرفی خارجی فراهم کرد. امام خمینی در این باره می فرماید: "‏‏اصلاحات ارضی شاه جز برنامه ای برای از بین بردن کشاورزی ایران و تحمیل اقتصاد تک محصولی بر جامعه ما چیزی نبود. به طوری که امروز اکثر نیازهای غذایی ما از خارج وارد می شود. با برهم خوردن وضع کشاورزی دهقانان، دهات و زمینها ‏


‏را رها کرده و به شهرها هجوم آورده اند. سیاست غلط شاه هم در مورد صنایع مونتاژ، نه تنها مشکلی را حل نکرد و زندگی روستاییان مهاجر را، حتی در حد قابل تحمل تأمین ننمود، بلکه کشور را هر چه بیشتر وابسته به اجانب کرد که اثرات سوء اقتصادی آن غیر قابل محاسبه است‏‎.‎‏" ‏‏(صحیفه امام، ج 4،ص 506)‏

‏البته سردمداران رژیم شاه از خود شاه گرفته تا امینی و علم و قدرتمندان دیگر، همه از زمین داران بزرگ بودند و اصلاحات ارضی هرگز شامل اراضی مرغوب ودارای آب و کشت مکانیزه متعلق به آنان نشد. امام خمینی در یکی از سخنرانیهای خود قبل از پیروزی انقلاب اسلامی گفت: " ‏‏الآن مالیاتْ قدرتمندها نمی دهند؛ تقسیم اراضیِ قدرتمندها نشده. [برای ] قدرتمندها این حرفها نیست. «عَلَم» تا پریروز هم همه املاکش سرجای خودش بود برای اینکه وزیر دربار بود و یک نخست وزیر بود. هیچ نیست این حرفها، حرف است این حرفها؛ «اصلاحات»! بازی بود این حرفها؛ «انقلاب سفید» همه اش بازی بود." ‏‏(صحیفه  امام،ج 4،ص 329)‏

‏ شاه در اولین قدمها بعد از فوت آیت الله بروجردی تلاش کرد مرجعیت را از ایران به عراق منتقل سازد تا با خیال راحت برنامه های غربی سازی خود را به مرحله اجرا در آورد. ولی اقبال روز افزون مردم به امام خمینی که به عنوان مرجعیت شیعه با قاطعیت در برابر برنامه های سلطه گرانه و ضد مذهبی شاه و آمریکا ایستاده بود شاه را در این توطئه ناکام ساخت. از اولین گامهای امام علیه اقدامات شاه یعنی از اواسط سال 1341 تا دستگیری امام خمینی درشب پانزدهم خرداد 42 سخنرانیهای آگاهی بخش و امید آفرین او شور و هیجانی در ملت دلمرده ایران بوجود آورد و اسباب بروز حوادثی شد که خلاصه آن را می توان در چنگ و دندان نشان دادن و سرکوبگری رژیم شاه و مقاومت دلیرانه و عزت بخش امام خمینی و پیروان وی خلاصه کرد.‏

‏ ‏

گزارش فشرده واقعه 15 خرداد

‏صبح روزچهارشنبه 15 خرداد سال 1342 خبری همچون برق و باد شهر قم را درنوردید و با سرعتی باور نکردنی به تهران و بسیاری از شهرهای دیگر کشور رسید: آیت الله خمینی را دستگیر ‏


‏کردند. ‏

‏ظرف چند ساعت صدها هزار نفر از مردم در شهرهای مختلف خصوصاً قم و تهران بدون هیچ هماهنگی و سازماندهی قبلی - و علیرغم محدودیتهای آن دوران و سانسور شدید وسایل ارتباط جمعی - با خشم و خروش و عزاداری به خیابانها ریختند و عظیم ترین جنبش خود جوش مردمی را در ایران رقم زدند. این تظاهرات که در ایام سوگواری حضرت سیدالشهداء علیه السلام (سیزدهم محرم الحرام) واقع گردید با عکس العمل شدید نیروهای انتظامی و نظامی شاه روبرو شد. ارتش و پلیس با تمامی امکانات و تجهیزات از قبیل تانکها و مسلسلهای سنگین و زره پوش و حتی هلی کوپترها و شکستن دیوار صوتی با هواپیماهای نظامی به مقابله با مردم پرداخت. مهمترین نقاط درگیری و کشتار مردم در تهران، قم، شیراز و ورامین صورت گرفت. نام ورامین و پیشوا که شهرهای کوچکی در اطراف تهران بودند بر تارک نهضت 15 خرداد می درخشد. صبح روز واقعه، بسیاری اهالی ورامین خصوصاً منطقه پیشوا و روستاهای اطراف به محض اطلاع از دستگیری امام خمینی در جریان تظاهراتی بزرگ به سوی تهران حرکت کردند. صدها نفر از آنان کفن پوشیده بودند که در فرهنگ انقلابی ایران به معنای ایستادگی تا پای جان است. ولی نیروهای نظامی در میان راه- در سر پل باقر آباد- به روی جمعیت آتش گشودند و با سلاحهای سبک و سنگین، مردم را درو کردند. نظامیان حتی لباسها و محتوای جیب مجروحان و شهدا را به غارت بردند. این صحنه ننگین تاریخ بشری که بر دامان آلوده پهلوی نشست در تهران و قم و شیراز و بعضی نقاط دیگر نیز تکرار شد. ولی شدیدترین و خشن ترین و بیشترین آنها در تهران اتفاق افتاد. صدها هزار نفر از مردم تهران از نقاط مختلف جنوب شهر به سمت بازار و مرکز شهر که نقطه مرکزی تظاهرات مردمی بود حرکت کردند. آنها بعضاً با مأموران انتظامی درگیر شدند و حتی یک کلانتری را به تصرف در آوردند. آنها  به سازمان رادیو، کاخ مرمر، اداره تسلیحات ارتش، سفارت آمریکا و بعضی نقاط مهم دولتی نیز نزدیک شدند که با آتشبار مسلسلهای سنگین و سبک و دادن شهدا و مجروحان بسیار عقب نشستند. مأموران نظامی هر جنبده ای را هدف قرار می دادند. تعداد زیادی از مجروحان و شهدا در تظاهرات شرکت نداشتند و فقط از پنجره و بام منازل یا به صورت عبوری، ‏


‏شاهد حادثه بودند. بعضی از نظامیان بعد از اتمام تظاهرات و در نقاط  دور از صحنه درگیری و در خیابانهای خلوت نیز به مردم حمله می کردند. قساوت و خونریزی چنان خشن و وحشیانه بود که بسیاری از سربازان و درجه داران حاضر در کشتار مردم هنگام بـازگشت به پادگانهای خـود اشک می ریختند. ‏‏(روحانی ج 1 ص 528)‏

‏تظاهرات و اعتصابات و اعتراضات نسبت به دستگیری امام خمینی در روزهای دیگر و در نقاط مختلف کشور نیز به صورت پراکنده ادامه یافت و حتی تا چهلم شهدا طول کشید ولی درگیری عمدتاً در تهران و بخصوص در روزهای پانزدهم و شانزدهم خرداد بود. از صبح روز شانزدهم خرداد و احتمالاً از ظهر روز پانزدهم خرداد طبق دستور شاه، مردم را از کمر به بالا یعنی به قصد کشت هدف قرار دادند تا تعداد مجروحان که می توانست سندی زنده علیه پهلوی باشد تقلیل یابد. مجروحان حادثه خیلی کمتر از شهدا بود بویژه که شاه این ننگ و نفرت ابدی را به خود و خاندان پهلوی خرید که همراه با جمع آوری سرآسیمه و فوری جنازه شهدا، مجروحان را نیز در کامیونهای ارتشی ریختند و زنده ومرده را در گورهای جمعی باهم زیر خاک کردند. بعضی از مجروحان که از حادثه جان سالم بدربردند هرگز جرئت نکردند به مراکز درمانی مراجعه کنند و با پانسمان زخمهای خود در منازل تا سالهای بعد و سقوط شاه، جراحت خود را بروز نمی دادند. ‏

‏همزمان با سرکوب خشن و بی رحمانه مردم، حکومت پهلوی برای بدنام کردن نهضت و تبلیغ داخلی و خارجی تعدادی از افراد لباس شخصی را به میان مردم فرستاده بود که در نقاط خاصی با گرد آتش زا اتومبیلهای مردم، کتابخانه ها، مغازه ها و تأسیسات عمومی را به آتش می کشیدند یا تخریب می کردند. اینان از غارت اموال مردم و هجوم به زنان و دختران نیز ابایی نداشتند. ‏

‏مهمترین ویژگی حادثه پانزدهم خرداد، حضور اقشار گوناگون مردم در صحنه مبارزه با نظام پهلوی بود. همه اقشار محروم مردم دراین واقعه، جانفشانی کردند، مجروح شدند و شهید دادند. در میان شهدا افرادی از کارگران، کشاورزان، کسبه جزء، دانشجویان، دانش آموزان، روحانیون، کارمندان جزء و تعدادی زیادی از بانوان محجبه و حتی کودکان خردسال، ملاحظه می شود. ‏


‏بسیاری از اقشار مختلف مردم نیز مجروح یا بازداشت شدند. ‏

‏در این تظاهرات، بسیاری از مردم با سلاحهای سرد مانند چوب و کارد آشپزخانه و غیره بیرون آمده بودند و به بسیاری از عناصر و نمادهای حکومت شاه مانند کارخانه پپسی کولا- که متعلق به بهایی ها و اسرائیلی ها بود-، باشگاه شعبان جعفری(شعبان بی مخ، از عوامل سرسپرده شاه)، کامیونهای ارتشی، تابلوها و مجسمه های مربوط به شاه و... حمله کردند. در جریان این درگیریها تعدادی از نظامیان و عناصر حکومت پهلوی نیزمجروح شدند یا از پای درآمدند. ‏

‏یکی از نکات قابل توجه حادثه، پناه دادن مردم به تظاهر کنندگان مجروح یا کسانی بود که از جلوی تیربارهای نظام شاه می گریختند و پناهگاهی نداشتند. مردم در خانه های خود را به روی آنان باز کرده بودند. این حرکت در جریان انقلاب اسلامی یا درواقع، مرحله نهایی نهضت اسلامی نیز بارها و بارها در سراسر کشورتکرار شد. همچنین تعدادی از غذاخوری های اطراف بازار و صحنه های تظاهرات برای تجدید قوا به مردمی که ساعتها در درگیریها حضور داشتند غذای رایگان می دادند. ‏

‏شعارهایی که در جریان تظاهرات خصوصاً در روزهای پانزدهم و شانزدهم خرداد ثبت شده است عمدتاً از این قرار است: ‏‏یا حسین یا حسین -  خمینی خمینی تو فرزند حسینی- یا مرگ یا خمینی- خمینی خمینی- خمینی را آزاد کنید- مرده باد شاه- زنده باد خمینی- تا عزل شاه خائن نهضت ادامه دارد- ما شاه نمی خواهیم، دیکتاتور برو گمشو- مرگ بر شاه مسلمان کش- مرگ بر دیکتاتور خونخوار- تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد- مرگ بر دیکتاتورها- مرگ بر این دیکتاتور خون آشام- مرگ بر اسرائیل.‏

‏از نکات مهم نهضت 15 خرداد آن است که هر چند دستگیری امام و سرکوب اعتراضات احتمالی با نظر آمریکا و انگلیس و نظارت سازمان سیا و دستور مستقیم شاه صورت گرفت و آنان با توجه به تظاهرات روزهای قبل- خصوصاً روز عاشورا که به حمایت از قیام امام و علیه شاه صورت گرفت و تا کاخ مرمر یعنی محل استقرار شاه نیز کشیده شده بود- احتمال تظاهرات و قیام مردمی را بر اثر دستگیری امام می دادند ولی ‏‏در ساعات اولیه، دستگاه حکومتی شاه خصوصاً ‏


‏مقامات امنیتی و نظامی و همچنین مأموران اطلاعاتی سفارت آمریکا اطلاعی از وقوع چنین حادثه ای نداشتند و بشدت حیرت زده و فلج شده بودند. آنها این حرکت فوری و عظیم مردمی را جنبشی سازمان یافته در جهت نابودی حکومت شاه برآورد می کردند و ترس شدیدی آنان را فراگرفته بود. البته این جنبش سازمان یافته نبود و مردم خشمگین هیچ برنامه مشخص، هیچ آمادگی درگیری و تجهیزات لازم برای مقابله با نیروهای شاه و هیچ رهبری عملیاتی نداشتند. در این زمان، امام خمینی که شب قبل از واقعه توسط نیروهای امنیتی شاه دستگیر شده بود در زندان بود و اطلاعی از وقوع حادثه نداشت. بعضی از محققان جدایی رهبر و مردم را از عوامل مهم شکست نهضت 15 خرداد برآورد کرده اند. ماروین زونیس نیز معتقد است: "شاه به دنبال دستگیری دردسر آفرین آیت الله خمینی در ماه ژوئن سال 1963 (خرداد 1342) ناگزیر شد با تظاهرات خونین خیابانی که شهرهای بزرگ را در می نوردید مقابله کند. گرچه دراین واقعه عدۀ زیادی کشته شدند اما این تظاهرات به یک تهدید نظام یافته تبدیل نشد. بعلاوه، هنگامی که آیت الله خمینی به ترکیه تبعید شد، به نظر می رسید که مسأله حل شده است."  ‏‏(زونیس، ص397)‏

‏ ارتشبد فردوست (از مقامات بالای امنیتی نظام شاه و دوست وی) بعد از پیروزی انقلاب اسلامی گفته است اگر تظاهرات قبلاً تدارک می شد و دو موضوع در آن رعایت می گردید بدون هیچ تردید به سقوط محمدرضا می انجامید: "اگر تظاهرکنندگان در حد یک گردان موتوریزه مسلح بودند و یا اگر یک گردان موتوریزه از ارتش به آنها می پیوست و با حضور حدود 5000 نفر جمعیت به سمت سعد آباد حرکت می کردند، بدون تردید زمانی که این جمعیت به حوالی قلهک می رسید، محمدرضا با هلیکوپتر به فرودگاه می رفت ... هم حوادث 25 مرداد 32 و هم حوادث 1357 نشان داد که پا به فرار محمدرضا بسیار خوب است." ‏‏(فردوست، ج 1،ص 514-513)‏

‏در آن صورت کشور ما 15 سال زودتر از زیر یوق وابستگی و استبداد و ظلم و غارت و تجاوز نجات پیدا می کرد. ‏

‏این واقعه در تاریخ سیاسی معاصر ایران بی نظیر است. هرگز قبل از این تاریخ و همچنین بعد از آن تاکنون چنین جنبش مردمی، صرفاً در اعتراض به دستگیری یک نفر رخ نداده است. این ‏


‏است که شناخت واقعه و ریشه های دور و نزدیک آن و همچنین تأثیر آن در پیروزی انقلاب اسلامی و نقش آن در تاریخ معاصر ایران همواره باید مورد توجه قرار گیرد. ‏

‏ شاید به همین خاطر است که امام خمینی سالها بعد یعنی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سالگرد فاجعه خونین 15 خرداد گفته است: "‏‏پانزده خرداد چرا به وجود آمد؟ و مبدأ وجود آن چه بود؟ و دنباله آن در سابق چه بود؟ و الآن چیست؟ و بعدها چه خواهد بود؟ 15 خرداد را کی به وجود آورد؟ و دنباله آن را کی تعقیب کرد؟ و الآن کی همان دنباله را تعقیب می کند؟ و پس از این امید به کیست؟ 15 خرداد برای چه مقصدی بود؟ و تاکنون برای چه مقصدی است؟ و بعدها برای چه مقصدی خواهد بود؟ 15 خرداد را بشناسید؛ و مقصد 15 خرداد را بشناسید؛ و کسانی که 15 خرداد را به وجود آوردند بشناسید؛ و کسانی که 15 خرداد را دنبال کردند بشناسید؛ و کسانی که از این به بعد امید تعقیب آنها هست بشناسید؛ و مخالفین 15 خرداد، و مقصد 15 خرداد را بشناسید." ‏‏(صحیفه امام، ج 8،ص 53)‏

‏*    *   *‏

‏قیام 15 خرداد ظاهراً با سرکوبی خشن و کشتار مردم در عرض چند روز به خاموشی گرایید ولی در عمق وجود اعتقادی و روحی ملت مأوا گرفت و در سال 1357 همانند دریایی خروشان دوباره جلوه کرد و بساط ستمشاهی را ظرف چند ماه از صحنه کشور برانداخت. البته نباید فراموش کرد که دستاورد فوری نهضت 15 خرداد، آزادی امام خمینی بود. دستگاه استکباری شاه تصور می کردند با سرکوب نهضت و کشتار سراسری که براه انداخته بودند امام خمینی دیگر یارای مقابله با نظام شاه را نخواهد داشت. البته شاه و ایادی وی خصوصاً اسدالله علم (نخست وزیر وقت) بنا داشتند امام خمینی را به قتل برسانند و برای انجام آن شروع به زمینه سازی کردند. مثلاً علم در روز 17 خرداد طی مصاحبه ای با خبرنگاران خارجی اعلام داشت: "پانزده نفر از بزرگترین پیشوایان مذهبی بزودی تسلیم محکمه نظامی خواهند شد و محکمه نظامی ممکن است معنی مجازات اعدام را داشته باشد." ‏‏(روحانی، ص 588)‏‏ گو اینکه این مصاحبه در رسانه های داخلی منعکس نشد زیرا با توجه به قیام مردم بر اثر دستگیری امام، تبعات اعلام محاکمه نظامی و اعدام ‏


‏ایشان برای نظام شاه رعب آور و حد اقل نامعلوم بود.   ‏

‏فرح پهلوی در جایی از خاطرات خود تأکید می کند که علم در همان دوران به شاه پیشنهاد کرده بود امام خمینی را از بین ببرند و شاه بعد از سقوط و اخراج از کشور بارها افسوس می خورد که چرا این پیشنهاد را نپذیرفته بود. ‏‏(دختر یتیم، ج 2،ص 803)‏

‏ نقش محوری علم در سرکوب نهضت 15 خرداد جای تردید ندارد ولی آنچه باعث شد نظام شاه از قتل امام خمینی یا حتی در محبس نگه داشتن ایشان خودداری کند ترس از فروپاشی سلطنت بود. البته شاه و حامیان استکباری او بسیار سعی کردند تا قیام 15 خرداد را واقعه ای کوچک و بی اهمیت و حاصل دخالت های خارجی قلمداد کنند ولی خودشان می دانستند چه قیام عظیمی برپا شده است. اسدالله علم در یکی از خاطرات خود نوشته است" اگر ما عقب نشینی کرده بودیم نا آرامی به چارگوشه ایران سرایت می کـرد و رژیم ما با تسلیم ننگ آوری سقــوط می کرد" ‏‏(انصاری، ص 56)‏

‏در هر حال علم بدون دستور یا رضایت شاه نمی توانست دستور کشتار مردم را صادر کند. امام خمینی در این باره می گوید: "در پانزده خرداد خود ایشان [شاه] فرمانده بود، فرمانده قوا، از قراری که نقل می کنند، بود. همه این جاها فرمانده اش خوداین آقاست." ‏‏(صحیفه امام، ج 14، ص 168)‏‏ "پانزده خرداد را اینها اصلاً ذکری از آن نمی کنند. 15 خرداد به طوری که گفته اند- من در حبس بودم، لکن آنطوری که برای من بعد از بیرون آمدن گفتند- قریب پانزده هزار نفر را آنها کشتند و از قراری که باز گفتند، خود محمدرضا با هلیکوپتر عامل قتل هم بوده است خودش. اینها، این طرفدارهای «حقوق بشر»، این پانزده هزار جمعیتی که در یک روز کشته شد اینها را مثل اینکه بشر نمی دانند! یا بشر می دانند و برای آنها حقوق قائل نیستند" ‏‏(صحیفه امام، ج 7، ص 307)‏

‏این قیام در روحیه امام خمینی تأثیر سنگینی داشت. 15 خرداد، عشق ملتی محروم بود به مردی که برای دفاع از ایمان و حریت مردم در برابر سرکوبگران ملت ایستاده بود، عشقی که با خون امضاء شد. در واقع آغاز علنی نهضت امام خمینی از اوایل نیمه دوم سال 1341با اعتراض ایشان به لایحه ضد اسلامی "انجمنهای ایالتی و ولایتی" مصوب دولت علم شروع شد. سخنرانیها ‏


‏و موضعگیریهای دقیق و عمیق امام، ظرف چند ماه چنان ملت را برای مبارزه آماده کرد و چنان نظام وابسته پهلوی را در تنگنا قرار داد که اقدام به دستگیری امام کرد ولی با واکنش توفانی ملت ایران روبرو شد. نظام شاه  برای نجات خود و اربابان خود و تداوم غارت منابع و ثروتهای کشور به کشتار بی رحمانه صاحبان اصلی کشور پرداخت و قیام 15 خرداد را به خاک و خون کشید.‏

‏امام در یکی از سخنرانی های خود بعد از آزادی از زندان و حصر گفت: "خدا می داند که مرا اوضاع 15 خرداد کوبید [گریه شدید حضار]. من حالا که آمدم به اینجا؛ آمده ام از قیطریه؛ مواجه هستم با یک منظره هایی؛ با بچه های کوچک بی پدر [گریه شدید حضار]، با مادرهای جوان از دست داده، و مادرهای جوان مرده، با زنهای برادر مرده، با پاهای قطع شده [گریه شدید حضار]، با افسردگی ها. اینها علامت تمدن آقایان است و ارتجاع ما. افسوس که دست ما از عالم کوتاه است؛ افسوس که صدای ما به عالم نمی رسد؛ افسوس که گریه های این مادرهای بچه مرده نمی رسد به دنیا" ‏‏(صحیفه امام، ج 1، ص 285)‏

‏امام سالها بعد در سخنانی 15 خرداد را واقعه تاریخی بزرگ خواند و در باره آن گفت‏‎ ‎‏"... یک بار سنگینی به عهده من بود و وقتی مواجه می شدم با بعضی از کسانی که عزیزان خودشان را از دست داده بودند، یک حال انفعال باید بگویم برای من دست می داد." ‏‏(صحیفه امام، ج 12، ص 475)‏

‏بدون تردید این نهضت 15 خرداد بود که مسئولیت سنگین رهبری را برای همیشه بر دوش امام خمینی نهاد.‏

‏ ‏

اقدامات و تبلیغات نظام شاه و استکبار جهانی

‏یکی از ویژگیهای منحصر به فرد رهبری امام خمینی این بود که هرگز به ظالمان و ستمگران طاغوتی، مجال جنبیدن و موضعگیری مجدد و حتی نفس کشیدن نمی داد. این شگفت انگیزترین پدیده قرن بیستم است که یک مرجع  شیعه بتواند یک تنه عرصه تبلیغی را نه تنها بر نظام شاهنشاهی که بر تمام قدرتها و ابرقدرتهای جهان تنگ سازد. او این معجزه معاصر را با سخنان ‏


‏آرام خود که برگرفته از قرآن و عترت بود انجام می داد. بعد از رحلت ایشان بی بی سی، طی تفسیری گفت : "در مغرب زمین کسان بسیاری هستند که پس از درگذشت آیت الله، نفس راحتی خواهند کشید و خوشحال خواهند شد که آیت الله دیگر زنده نیست." ‏‏(مجله حضور، شماره 1، ص 156)‏‏ روشن است که این کسان، بجز مستکبران نبوده اند. واقعاً امام خمینی یکی از مصادیق بزرگ آیه " اشداء علی الکفار رحماء بینهم" ‏‏(سوره فتح، آیه 28)‏‏ بود.  ‏

‏در دوران آغاز نهضت نیز ایشان فرصت تبلیغ سوء به نظام شاهنشاهی نداد و تا آن نظام وابسته به خود بجنبد با جنبش نیرومند مردمی روبرو شد که می رفت تا در همان گامهای اولیه، اساس سلطنت را از کشور برچیند. کشتار 15 خرداد ظاهراً نهضت مردمی را عقب راند ولی چنین قساوت و فجایعی چیزی نبود که براحتی بتوان آن را انکار کرد. عملکرد ننگین شاه در داخل و خارج کشور، مشروعیت رژیم را بیش از پیش متزلزل ساخت. به همین دلیل دستگاه تبلیغاتی شاه و حامیان استکباری اش بعد از سرکوب ملت شروع به تبلیغات گسترده ای کردند تا این قیام بزرگ را مخدوش سازند و نظام متزلزل شاه جنایتکار را نه تنها تبرئه بلکه از نو تثبیت نمایند. ‏

‏اقداماتی که توسط نظام شاه علیه جنبش مردمی 15 خرداد صورت گرفت عمدتاً عبارتند از:‏

‏1ـ بازداشت امام و روحانیون طرفدار ایشان و کشتار فجیع مردم و زندانی کردن بسیاری از آنان که مختصراً توضیح داده شد. ‏

‏2ـ نفوذ دادن عناصر مخرب وابسته به ساواک و سایر ارگانهای سلطنت با لباس شخصی در میان مردم برای انجام اقدامات خرابکارانه مانند حمله به به بانوان،اتومبیلهای مردم یا تأسیسات عمومی و استفاده تبلیغی از اینگونه اعمال ناشایست. ‏

‏3ـ ایجاد شکاف میان روحانیون که با همت امام در صدر نهضت قرار گرفته بودند. این سیاست که با اتکا به ضعفهای بعضی از حوزویان صورت گرفت در واقع کمر نهضت را شکست. نظام شاه با روحانیانی که اهل مبارزه نبودند یا از سلطنت طرفداری می کردند یا اساساً با نهضت امام خمینی و آگاهی مردم، به خاطر منافع شخصی و دیدگاههای عافیت طلبانه، چندان میانه ای نداشتند کنار آمد و از طریق تهدید و تطمیع آنان بخشی از روحانیت را با خود همراه کرد. در این ‏


‏میان یکی از چهره های معروف حوزه یعنی آیت الله شریعتمداری- که در جریان انقلاب اسلامی و حتی بعد از پیروزی، ضربات سنگینی به امام و انقلاب زد- نقش چشمگیری داشت. " آقای شریعتمداری مردم را به آرامش و حفظ متانت در مقابل دستگاه شاه دعوت می نمود و خیلی تلاش می کرد تا اوضاع را آرام کند؛ البته همه این نقشه ها به دستور حسن پاکروان [رئیس ساواک] و ساواک به مرحله اجرا در می آمد. اگر چه آنها تا حدودی موفق شدند که اوضاع را آرام نمایند ولی مردم دست بردار نبودند. مردم در شهر به خانه علمــا رفته و آنهــا را وادار می کردند که به تهران مهاجرت کنند. این حرکتها بدون استثنا در همه شهرهای ایران انجام می گرفت و موجب گردید که علمای اعلام از همه طرف به تهران مهاچرت کرده و جلسات پر شوری تشکیل دهند و به دستگاه فشار آورند تا امام و سایر علمای بازداشتی و نیز مردم را از زندانها آزاد نمایند. در این فاصله آقای شریعتمداری در حصارک کرج با شاه ملاقات می کند. آنها پیمان قبلی خویش را یادآور شده و تصمیماتی می گیرند. آقای شریعتمداری متعهد می گردد که به هر ترفندی شده در آرام کردن مردم رل مهمی را ایفا نماید و الحق ایشان نیز در اجرای تعهد خویش از هیچ کوششی مضایقه نکرد." ‏‏(خلخالی، ص 113)‏

‏امام خمینی این جریان ارتجاعی را خطرناکترین دشمن نهضت اسلامی می دانست و معرفی می کرد. در واقع بعضی از حوزویان عافیت طلب و متحجر و مقدس مآب، مناسب ترین بستر برای شاه و حامیانش بودند تا نهضت اصیل اسلامی را از مسیر اصلی اش منحرف و به سازش و نابودی بکشانند. رنج بزرگ امام خمینی آن بود که برای حفظ وحدت حوزه علیه نظام استبدادی و وابسته پهلوی و باز نشدن جبهه ای جدید علیه نهضت اسلامی و  تضعیف مبارزه نمی توانست در آن ایام به صورت آشکار بر ضد جریان تحجر موضعگیری کند. امام با درایت و تیز هوشی بی نظیر و بر اساس تعالیم اسلامی سعی می کرد از طریق آگاهی بخشی و موضعگیریهای سیاسی خدشه ناپذیر اسلامی آنان را با نهضت همراه سازد. امام  حتی بعد از پیروزی انقلاب که فعالیت منافقانه آنان فزونی گرفته بود و تا حد براندازی نظام اسلامی پیش رفت تلاش کرد با نصیحت و دعوت و توضیح و سایر اقدامات وحدت بخش آنان را در کنار انقلاب اسلامی نگاه دارد. اساساً یکی از ‏


‏سیاستهای برجسته و شگفت انگیز حضرت امام آن بود که حتی یک نفر از نیروهای اسلامی را از دست ندهد و همه را با اتحاد پیش ببرد. چون او می دانست و به همه فهماند که راز پیروزی و تداوم انقلاب فقط وحدت است. به همین دلیل حضرتش در هیچیک از مسائل، تنگ نظری و خود محوری و گروه محوری نداشت. خیرخواهی امام برای همه تا حدی که به اصول انقلاب  صدمه وارد نمی شد جاری و ساری بود. تمامی گروهها و تمامی سلیقه ها در حوزه نظر بلند امام امکان حیات و شکوفایی داشتند. امام خمینی هرگز هیچ شخصی را از انقلاب طرد نکرد مگر آنکه به توطئه و براندازی نظام رو آورده بود. او حتی کسانی را که از مسیر براندازی نظام برگشته بودند با آغوش باز می پذیرفت. سیاست امام، دعوت و نصیحت و خیرخواهی بود ولی در برابر دشمنان داخلی و خارجی که کمر نابودی جمهوری اسلامی را بسته بودند همچون کوهی استوار ایستادگی می کرد. در هرحال تمامی نصایح و تلاشهای او در دل متحجران مقدس مآب اثر نکرد و آنگاه امام با آنان به مقابله برخاست و با حفظ عطوفت اسلامی در عمل، چهره واقعی آنان را برای همگان روشن ساخت. سخنان امام در این باره بسیار است. از جمله ایشان در بخشی از پیام مهم و معروف "منشور روحانیت" آورده است:" ‏‏اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس مآبی و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دو رویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می سوخت و می درید. در آن زمان روزی نبود که حادثه ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتی نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند می دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی می خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده ای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عده ای وابسته که چهره شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می نمودند‏‎.‎‏" ‏‏(صحیفه امام، ج 21، ص 279ـ 280)‏

‏باید توجه داشت که اساساً یکی از راههای مقابله قدرتهای جهانی و وابستگان آنها با ‏


‏نهضتهای اصیل مردمی، ساختن رهبران قلابی و قرار دادن آنان در کنار رهبران اصیل مردمی است تا به این وسیله  با عطف توجه مردم یا بخشی از آنان، تاب و توان نهضتها را به انحراف و افتراق و نهایتاً شکست بکشانند. در این زمینه مدارک فراوانی وجود دارد از جمله در یکی از طرحهای ساواک بعد از قیام 15 خرداد، آمده است:"... بدیهی است در میدان مبارزات برای خنثی کردن و تجزیه نیرو، الزام آور است که برای سازشکاران امتیازاتی قائل بوده و با توجه به محاط بودن دستگاه به روحانیون...چنانچه روشی اتخاذ [شود] که لااقل فعالیتهای [امام] خمینی محدود گردد، [آیت الله] میلانی ساکت خواهد بود واگر [امام] خمینی مجدداً شروع به فعالیت و اعلامیه ای منتشر سازد، میلانی فقط به خاطر رقابت و حفظ موقعیت و ارضای تمنیات طرفداران خــود، مبـادرت به صــدور اعــلامیــه می کند... آیت الله شریعتمداری را می توان با روش صحیح از گروه [امام] خمینی جدا نمود و گویا مشار الیه باطناً با [امام] خمینی روابط حسنه ندارد." ‏‏(منصوری، ص 402)‏

‏بعد از سرکوب نهضت اسلامی مردم در 15 خرداد، نظام سلطنت با هدایت آمریکا ضمن تقویت شدید جریان تحجر در حوزه ها و ارتباط مستمر و دوستانه با سران این جریان، نسبت به گسترش ساواک و نفوذ دادن عناصر خود در میان حوزه علمیه خصوصاً حوزه علمیه قم کوشید. ساواک از آن پس در حوزه ها و دانشگاهها و بازار و سایر عرصه های مردمی شبانه روزی فعال بود و با بازداشتهای گسترده هر کسی که مظنون به ضدیت با شاه و سلطنت یا مورد اتهام واقع می شد و شکنجه وحشیانه مخالفان تبدیل به یکی از مخوف ترین دستگاههای امنیتی جهان شد. ویلیام سولیوان (آخرین سفیر آمریکا در ایران) در خاطرات خود می نویسد:" از اوایل دهه 1960 و بخصوص پس از قیام 1963 به رهبری آیت الله خمینی ساواک به تدریج از صورت یک سازمان اطلاعاتی و ضد جاسوسی خارج شد و بخش عمده ای از آن به صورت یک پلیس مخفی برای مبارزه با مخالفان سیاسی رژیم در آمد. روشهای خشونت آمیز در ساواک که ابتدا به وسیله اولین رئیس سازمان امنیت ایران ژنرال بختیار اعمال می شد، در ابعاد وسیع تری نسبت به مخالفان سیاسی رژیم اعمال گردید و بازداشتهای خودسرانه و شکنجه برای گرفتن اعتراف و زندانهای طولانی و بدون حکم دادگاه از روشهای معمول و متداول ساواک به شمار می آمد." ‏‏(دو سفیر، ص 95)‏


15

‏ ‏‏ ‏

‏البته آقای سولیوان به نظارت سیا بر ساواک و آموزش شکنجه گران و هدایت شکنجه ها از طرف آمریکا و اسرائیل و قتل زندانیان سیاسی مانند آیت الله غفاری و آیت الله سعیدی که به علت طرفداری از راه امام خمینی به طرز وحشتناکی شکنجه و شهید شدند اشاره ای نمی کند خصوصاً که چنین شهدایی با نفوذ و سلطه آمریکا و اسرائیل و انگلیس و سایر قدرتها بر کشور اسلامی ایران مخالف بودند و در جهت رفع سلطه خارجی و استبداد شاهنشاهی، همزمان، جهاد می کردند.‏

‏4ـ شاه همانند پدرش ضمن ریاکاری و سالوسی و موافق مذهب نشان دادن خود و حتی ادعای ارتباط با بعضی از معصومین(ع) و نیز توصیه به عمل به اسلام که در کتاب انقلاب سفید خود آورده است با تمام توان کوشید تا پایه های مذهبی مردم را سست نماید. قدرت مذهب چنان بود که حتی بعد از سرکوب قیام اسلامی 15 خرداد، حکومت شاه نتوانست هیچ موضعگیری ضد مذهبی از خود نشان دهد بلکه سعی کرد از همان روز واقعه با کمک تبلیغات فراوان، نظام پهلوی را موافق مذهب و مخالفان خود را ضد مذهب معرفی و تصویر نماید. در همین راستا روزنامه های ‏


‏تهران، عصر روز 15 خرداد، اعلامیه ای جعلی از طرف آیت الله میلانی و آیت الله طباطبایی قمی منتشر کردند که طی آن مردم به آرامش و رعایت نظم دعوت شده بودند.‏

‏جالب اینجاست که رئیس ساواک(حسن پاکروان) در بعد از ظهر همان روز (قبل از انتشار جراید عصر) طی مصاحبه ای با مطبوعات ضمن تأیید و تأکید بر مذهب اثنی عشری، امام خمینی و روحانیون مبارز از جمله آیت الله قمی را با بدترین تهمت ها و ناسزاها یاد کرد و و حتی ادعا کرد امام خمینی و قیام کنندگان 15 خرداد از خارج پول دریافت کرده اند. او در بخشی از سخنانش گفت: "عده بسیار معدودی از روحانیون با همدستی عناصر بسیار پلید خواسته اند با استفاده از نفوذ معنوی خود یک تلاش مذبوحانه بکاربرند و بر خلاف اراده تمام ملت جلوی اقدامات آزادیبخش اعلیحضرت همایونی گرفته و چون ضامن و حارس ثبات و تمامیت و استقلال ایران، شخص شاهنشاه می باشد حملات خود را متوجه مقام سلطنت نموده زیرا اطمینان دارند که با تضعیف سلطنت پایه و اساس ایران را متزلزل می نمایند." ‏

‏پاکروان در بخش دیگری از سخنان خود افزود:" اطلاع دارند که آقای خمینی و آقای قمــی دستگیر شدند و عده ای دیگری نیز بازداشت شدند واین اشخاص با وجود مقام خیلی ارجمندی که در عالم روحانیت پیدا کردند خواستند بلوایی براه بیاندازند. این اشخاص بدون در نظر گرفتن مصالح عالیه کشوربا تمام عناصر مرتجع همدست شدند و متوالیاً تحریک کردند، از هیچ کاری کوتاهی نکردند، از هیچ تهمتی خودداری نکردند و کار به جایی رسید که با عوامل خارجی تماس گرفتند و اگر به بعضی حرفهای آنها توجه فرمایید، خود خواهید فهمید که چه نقشه هایی داشته اند." ‏‏(روحانی، ص 586)‏

‏قابل توجه است که بعد از اینکه شاه مجبور شد برای آرام کردن فضای ملتهب کشور و اصلاح چهره جنایتکار خود در نزد مردم، امام خمینی را اسماً آزاد ولی عملاً در محاصره نگاه دارد و از تماس مردم با ایشان جلوگیری کند مسئول این تغییر وضعیت، رئیس ساواک یعنی همین حسن پاکروان بود که در11مرداد ماه سال 42 در پادگان عشرت آباد که محبس امام خمینی بود می رود و مراتب آزادی ایشان و شرایط آن را اعلام می کند. پاکروان در این ملاقات می گوید: ‏


‏"من کوشش فراوانی به منظور بدست آوردن سند و مدرکی بر ارتباط مرجع بزرگ روحانیت با خارج بعمل آوردم  و حتی عربی را بدین منظور به محضر حضرتعالی فرستادم ولی کوچکترین نشانه ای بر ارتباط مرجع روحانیت با عوامل بیگانه نیافتم و برایم روشن شد که مرجع روحانیت دراین مبارزات خود هیچگونه ارتباطی با خارج و عمال بیگانه نداشته اند" ‏‏(مدنی، ج 2، ص 71)‏

‏پاکروان بعد از این سخنان و گلایه از سخنرانیهای امام خمینی علیه شاه می افزاید:" اکنون که آزاد می شوید لازم است به عرض برسانم که سیاست یعنی کلک و نیرنگ، سیاست یعنی دروغ و تزویر، سیاست یعنی حقه بازی و خلاصه سیاست یعنی پدر سوختگی و این کارها مربوط به ما است و مرجع روحانیت نباید خود را به این امور آلوده سازد و در سیاست دخالت نماید." ‏‏(همان، ج 2،ص 72)‏

‏امام خمینی از این دیدار پاکروان چند بار در زمانهای مختلف، یاد کرده است. از جمله می فرماید: "ما را وقتی که از حبس می خواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند که بیایید توی آن اتاق، از حبس در آمدیم رفتیم توی اتاق مجللی هم بود نشستیم. پاکروان آمد پیش ما و... در ضمن صحبتهایش گفت که سیاست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب است، عبارت از خُدْعَه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است!- این تعبیر آخرش بود- این را بگذارید برای ما. می خواست ما را وادار کند به اینکه ما دخالت در سیاست نکنیم. من به آن گفتم خوب، اگر این سیاست عبارت از اینهاست، اینکه مال شما هست! بله، بعد هم برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان. من هم که آمدم سر منبر حسابش را رسیدم. ‏‏(صحیفه امام، ج 9، ص 177)‏

‏واقعاً امام خمینی در سخنرانیهای خود حساب پاکروان وشاه را رسید. این یکی از ترفندهای رژیم شاه بود که با سرکوب مردم در 15 خرداد و آنهمه کشتار چنین بنمایاند که مسئله حل شده و با آزادی امام در واقع بین روحانیت و دستگاه شاه تفاهم برقرار شده است. ولی امام خمینی نشان داد که رهبر صادق و امین مردم است و هرگز به خاطر منافع زودگذر دنیوی مردم فداکار کشورش را مأیوس نخواهد کرد. او در بخشی از سخنرانی 21 فروردین ماه سال 43 در قم گفت: ‏


‏"چند روز است آزاد شده ام. فرصت مطالعه روزنامه نداشتم. در زندان فراغت داشتم و مطالعه می کردم تا اینکه روزنامه اطّلاعات، مورّخ سه شنبه 18 فروردین 43، را به من دادند. من از آقایان گله دارم که چرا زودتر به من [اطّلاع ] ندادند. در این روزنامه کثیف اطّلاعات، تحت عنوان «اتّحاد مقدّس»، در سرمقاله نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با «انقلاب سفید» شاه و ملّت موافق هستند! کدام انقلاب؟ کدام ملّت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟!‏

‏آقایان که در دانشگاه هستید، برسانید به همه که روحانیت با این «انقلاب» موافق نیست. ما که وسیله انتشاراتی نداریم؛ همه چیز را از ما گرفته اند. تلویزیون و رادیو را از ما گرفته اند. تلویزیون که در دست آن نانجیب [ثابت پاسال، بهایی معروف] است؛ رادیو هم که در دست خودشان هست؛ مطبوعات ما کثیف است. آنها مطلبی را می نویسند یا می گویند، فوراً به تمام نقاط دور دست می رسانند؛ آن وقت مردم بی اطّلاع فکر می کنند که روحانیون هم با آنها هستند. روحانیون با این مفاسد دوستی ندارند... خمینی را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد کرد. با سرنیزه نمی شود اصلاحات کرد." ‏‏(صحیفه امام، ج 1،ص 269-268)‏

‏امام خمینی تا نابودی سلطنت و بنیانگذاری نظام جمهوری اسلامی ایران و حفظ آن در برابــر تمام خطرات و توطئه های داخلی و خارجی تا آخرین لحظه حیات بر سر پیمان خود با مردم ایران ایستاد و بدین سان، 15 خرداد را به پیروزی نهایی رساند. ‏

‏البته در آن دوران سخت بعد از کشتار 15 خرداد،پاکروان و سایر مسئولین نظام شاهنشاهی از جمله اسدالله علم(نخست وزیر وقت) علاوه بر اینکه سعی می کردند به شهدا و مجروحین حادثه اشاره نکنند در مواقع ناچاری تعداد شهدا را انگشت شمار اعلام می کردند کما اینکه علم طی مصاحبه ای گفت : "در نتیجه تیراندازی مأمورین درحدود بیست نفر کشته شده اند." ‏‏(روحانی، ص 588)‏‏ خبرگزاری رسمی پارس نیز تعداد کشته شدگان را بیست نفر و تعداد زخمی ها را 150 نفر اعلام کرد حال آنکه وزارت دادگستری تعداد کشته شدگان را 74 نفر شمرده است. روزنامه لوموند در همان زمان تعداد کشته شدگان را بیش از هزار نفر برآورد کرده است. ‏‏(روحانی، ص 578)‏

‏بعضی از منابع، ابعاد فاجعه را بعد از سالها به نحو صریحتری بیان کرده اند. مثلاً ویلیام ‏


‏شوکراس (نویسنده آمریکایی) در باره نتایج دستگیری امام خمینی می نویسد: "این عمل موجب شورشهای گسترده ای گردید که دولت در کمال بیرحمی سرکوب کرد. بر آوردی که از تعداد کشته شدگان به دست نظامیان می شد از چند صد تا چند هزار نفر تغییر می کرد." ‏‏(شوکراس، ص 133)‏

‏پاکروان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دادگاه انقلاب، مسئولیت کشتار 15 خرداد را پذیرفت و در آخرین دفاع خود با صراحت گفت: "آخرین دفاع من همین است که گفتم. من دستور کشتن مردم را داده بودم" ‏‏(خلخالی، ص 394)‏

‏در هر حال بعد از 15 خرداد یکی از سیاستهای اصلی نظام شاه از یکسو ریاکاری و مذهبی نمایی شاه و نظام و از سوی دیگر تلاش وسیع برای غرب زده کردن کشور و رواج فحشا و بی بند و باری و کلاً زدودن آثار مذهب از جامعه ایرانی بود. برنامه هایی از قبیل جشن هنر شیراز، انتخاب دختر شایسته، جشنهای دو هزار و پانصد ساله، جشنهای تاجگذاری و ... همه در همین راستا صورت می گرفت. تمامی اطرافیان و امرای نظامی و دولتمردان شاه اهل فساد و رشوه و زناکاری و مشروبخواری و تملق و چاپلوسی بودند که  بسیاری از آنان بعد از سقوط شاه  در خاطرات خود بدان اذعان کرده اند. هرگز کسی ادعا نکرده است که حتی یکی از آنان اهل نماز و روزه و دیانت بوده باشد. سهل است که بسیاری از آنان یا بهایی بودند یا جاسوس غرب بودند و یا اصلاً به هیچ مرام و عقیده و دینی اعتقاد نداشتند. در واقع مأموریت اصلی شاه و پدرش نابود کردن مذهب در کشور بود. شاه علیرغم ادعاهای ظاهری نه به فرهنگ ایرانی اعتقاد داشت و نه به مردم ایران. زونیس از قول یکی از وزرای شاه می نویسد که شاه بجز خودش " برای هیچ ایرانی دیگر ذره ای ارزش قائل نبود. با آنکه عظمت فرهنگ ایرانی و سهم آن در دستاوردهای تمدن جهانی را می ستود، اما برای ایرانیان ارزش قائل نبود... شاه مردم ایران را ضعیف و تنبل و پولکی می دانست" ‏‏(زونیس، ص 106)‏

‏ولی این روند ضد مذهبی و ضد مردمی که با اقدامات رضا خان از قبیل کشف حجاب شروع شده بود بعد از 15 خرداد شتابی مضاعف و منافقانه گرفت و اگر اراده الهی در حفظ دین ‏


‏خود نبود امروز دیگر نامی از مذهب و دیانت باقی نمانده بود. شاه کلاً با مذهب و روحانیون – مگر روحانیون درباری که در خدمت او بودند و به نفع او کار می کردند- هیچ موافقتی نداشت. فرح مدعی است: " در بی دینی مفرط محمدرضا مقصر اصلی، اطرافیانی مانند دکتر ایادی، سپهبد خسروانی، امیر عباس هویدا، اسدالله علم و امثال آنها بودند... پس از غائله خرداد ماه 1342 تهران، بد بینی محمدرضا نسبت به مذهبیون و ملّاها بیشتر شد و تصمیم گرفت دست مخالفان دین و مذهب را در مبارزه با ملّایان باز بگذارد... محمدرضا می گفت اگر به آخوندها فرصت دوباره ای داده شود، آنها مجدداً غائله خرداد ماه 42 را تکرار خواهند کرد." ‏‏(فرح، ج 1،ص 446- 440)‏‏ ‏

‏5 ـ برگزاری بعضی میتینگ های فرمایشی در حمایت از شاه و اعلام ضدیت با مخالفان سلطنت که در بعضی از شهرستانها و با کمک دستگاههای دولتی و افراد وابسته به ساواک و رژیم شاه-از قبیل شعبان جعفری(شعبان بی مخ)، امامعلی حبیبی(قهرمان کشتی) و...- انجام شد ولی این اقدامات چون بر تنفر مردم از نظام می افزود و احتمال درگیریهای بیشتری می رفت بسرعت از سوی رژیم شاه خاتمه یافت. ‏‏(منصوری، ص 304 و 305)‏

‏6ـ بی اهمیت نشان دادن نهضت 15 خرداد و انجام تبلیغات سیاه گسترده علیه روحانیون مبارز خصوصاً امام خمینی در رسانه های داخلی و خارجی. شاه و عوامل داخلی و خارجی او در اولین روزهای بعد از سرکوبی ملت برای لوث کردن جنایات ضد اسلامی و ضد بشری خود شروع به تبلیغ و دروغ پردازی کردند و امام خمینی، روحانیون و ملت مسلمان ایران را به باد تهمت و ناسزا گرفتند. شاه در همان زمان طی سخنانی ضمن اتهام مخالفت با آزادی و اصلاحات از سوی امام و روحانیون و ارتجاع سیاه خواندن آنان گفت: " ... باید به شما بگویم که متأسفانه کسانی که بساط 15 خرداد را به راه انداختند کما اینکه در میان کسانی که یا زخمی شده اند یا دستگیر شده اند، خیلی از آنها می گفتند که ما چکار کنیم، به ما بیست و پنج ریال داده بودند و می گفتند در کوچه ها بدوید و بگویید زنده باد فلانی. ما حالا می دانیم این وجوه از کجا رسیده است و به شما ملت ایران بزودی جزئیات گفته خواهد شد..." ‏‏(روحانی، ص 588)‏

‏آیا شاه اطلاع نداشت که قیمت هر لیتر خون انسان در همان زمان در بیمارستانها بیش از ده ‏


‏برابر این مقداربود؟ خیلی از فقرا برای رفع مشکلات و گذران زندگی خود به بیمارستانها مراجعه می کردند و با فروش حتی یکصد سی سی  از خون خود بیش از مبلغ مورد ادعای شاه، پول دریافت می کردند و زنده بر می گشتند. چه نیازی بود که آنها برای 25 ریال،سینه خود را جلوی گلوله نظامیان سلطنت بدهند؟ علاوه بر آن چگونه ممکن است از خارج- یعنی از سوی مصر و جمال عبدالناصر- برای صدها هزار انسان نفری 25 ریال برسد و براحتی و به سرعت در شهرستانها و مناطق مختلف میان آنان تقسیم شود و هیچکس از موضوع اطلاع پیدا نکند تا پس از کشتار مردم و با اعتراف زخمی های واقعه، مطلب روشن شود؟ ‏

‏این تهمت و ادعای شاه بقدری مسخره و ابلهانه بود که در میان مردم با واکنشی تمسخر آلود و طنز آمیز مواجه شد که در میان اسناد ساواک نیز به آن اشاره شده است. از جمله در یکی از اسناد ساواک آمده است : "در چند روز اخیر موضوعی که اعلیحضرت همایونی در نطق خود در همدان به آن اشاره فرموده که هر نفر 25 ریال گرفته اند و در تظاهرات شرکت کرده اند بین مردم مورد تنفر و گفتگو و تمسخر قرار گرفته و همه می گویند: ببینید چقدر مردم ایران بدبخت شده اند که در پایتخت مملکت، مردم 25 ریال می گیرند و جلوی گلوله می روند و برای چنین مبلغ جزیی خود را به کشتن می دهند.‏

‏مأمور ویژه اضافه می کند: باید به هر ترتیب شده این مطلب که بخصوص دستاویز مخالفین شده به نحوی اصلاح شود." ‏‏(منصوری، ص 56)‏

‏در سند دیگری آمده است : "... مقام سلطنت اینکه در نطق خود اشاره کرده اند که عبدالناصر موجبات تحریک و اغتشاش را در ایران فراهم ساخته، هم موجب سرشکستگی ایــــران در افکار جهانیان شده و می گویند پایه های اجتماعی ایران به قدری سست است که عبدالناصر آفریقایی قادر به اخلال در کار ایران است..." ‏‏(منصوری، ص 57)‏

‏ادعای شاه مبنی بر دخالت جمال عبدالناصر در واقعه 15 خرداد از سوی هیچیک از اشخاص مطلع پذیرفته نشد و حتی سفیر ایران در عمان طی گزارشی در 17 خرداد نوشت: "... قطعاً دستگاه شنود ساواک خبر"بی بی سی" ساعت 6 صبح 16 خرداد به وقت محلی را شنیده اند که از قول ‏


‏خبرگزاری خود گفت: شرکت ناصر در  این کار که خود اصلاحات ارضی و دادن حقوق سیاسی به زنان را اجرا نمـوده است بعـید بــه نظر می رسد" ‏‏(منصوری، ص 53)‏

‏همچنین تهمت شاه علیه امام خمینی و روحانیون انقلابی مبنی بر اینکه آنان مخالف تمدن و آزادی بخصوص آزادی زنان و اصلاحات ارضی هستند از سوی هیچیک از اشخاص مطلع بر امور پذیرفته نشد. امام خمینی که ‏‏قبل از 15 خرداد و‏‏ بعد از آزادی از زندان طی سخنان مختلف با دلایل روشن از اصلاحات اجتماعی و اصلاحات ارضی  واقعی- و نه فریبکارانه- حمایت کرده بود تهمتهای شاه و نظام سلطنتی و حامیان آن را مردود شمرد و ریشه های واقعه را به نحو انکار ناپذیری برای جهانیان تحلیل نمود. از جمله در تاریخ 20 آذرماه 1341 در سخنانی مسالمت آمیز به مناسبت لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی خطاب به رؤسای شهربانی و ساواک قم گفته بود: "جناب آقای نخست وزیر در نطق اخیری که ایراد نموده، فرموده اند که ما شروع به اصلاحات نموده ایم؛ ولی عده ای مانع این اصلاحات هستند؛ اگر نظر ایشان روحانیون و آخوندها هستند، روحانیون پشتیبان اصلاحات می باشند. هر آینه دولت کارخانه بسازد و فرهنگ را تقویت نماید و زراعت را با اصول جدید ترویج دهد و یا در پیشرفت صنعت و طب و بهداشت اقدام نماید، ما از دولت پشتیبانی می کنیم و کمک هم می نماییم. کدام آخوندی مخالف اینگونه امور اصلاحی است؟ دولت و مردم نبایستی از یکدیگر جدا باشند؛ اگر جدا شدند، ملت از گرفتاری دولت خوشنود می شود و مردم از مالیات و کار می دزدند؛ ولی هرگاه یکی باشند، مردم گلیم زیر پای خود را در مواقع لــزوم می فروشند و به دولت می دهند تا رفع نیاز دولت بشود." ‏‏(صحیفه امام، ج 1، ص 122)‏

‏ایشان بعد از آزادی از زندان نیز همین موضعگیری را داشت. امام خمینی می دانست که نغمه اصلاحات شاه در جهت کوبیدن و از بین بردن دیانت و استحکام سلطه آمریکا و اسرائیل بر کشور است. در آن مقطع تاریخی امام خمینی تنها فردی بود که با روشنگریهای واقع بینانه  و صریح خویش ملت ایران را با خیانت و وابستگی پهلوی و لزوم بیداری و قیام ملت آشنا ساخت. ‏‏امام بعد از پیروزی انقلاب نیز تحلیل های روشنگرانه خود را از واقعه 15 خرداد و نتایج آن ادامه داد و تا ‏


‏سالها بعد از پیروزی نیز ملت را متوجه خط و ربط این قیام فی سبیل الله می نمود. به طور مثال ایشان در سال 1366 یعنی تقریباً در اواخر عمر شریفشان طی سخنانی گفت:"وق‏‏تی که فریاد اسلام خواهی مردم کشور ما در 15 خرداد به گوش امریکا رسید و وقتی که برای اولین بار غرور امریکا و اقتدار و ابر قدرتیِ او در اعتراض به مصونیت کارگرانش در ایران شکسته شد و امریکا متوجه اقتدار و رهبری علما و روحانیت اسلام و عزم جزم و اراده پولادین ملت ایران برای کسب آزادی و استقلال و رسیدن به نظام عدل اسلامی گردید، به نوکر بی اراده و وطن فروش و فرومایه خود، محمدرضا خان دستور داد که صدای اسلام خواهی ملت ما را خاموش کند و از او پیمان گرفت تا همه افرادی که در برابر امریکا قدعلم کرده اند را نابود کند و همه دیدیم که این خائنان و سرسپردگان در این مأموریت شوم لحظه ای درنگ ننمودند و به نام مأموریت و آزادی و رسیدن به دروازه تمدن بزرگ، از کشته های این ملت پشته ها ساختند و در و دیوار کشور ما را از فیضیه گرفته تا دانشگاه و از دانشگاه تا کوچه و بازار و خیابان و از خیابان تا مسجد و محراب به خون عزیزان و جوانان تکبیر گوی پیرو خدا و رسول خدا- صلی الله علیه و آله- را رنگین کردند" ‏‏(صحیفه امام، ج 20، ص 323)‏

‏ ‏

موضعگیری اشخاص داخلی و خارجی در باره 15 خرداد

الف - احزاب و اشخاص داخلی 

‏در میان نیروهای داخلی- به غیر از امام خمینی و همراهان وی که درصحنه رویارویی مستقیم با شاه و نظام سلطنتی قرار داشتند- بعضی از گروههای سیاسی یا اشخاص معروف از امام خمینی و نهضت مردمی 15 خرداد حمایت کردند از جمله " جمعیت مؤتلفه اسلامی "، آیت الله طالقانی و... که در آن زمان قدرت چندانی در عرصه جامعه نداشتند. ولی سایر گروههای سیاسی مشهور مانند جبهه ملی و حزب توده نه تنها دفاعی از نهضت نکردند بلکه آن را تقبیح نیز نمودند. جبهه ملی صریحاً اعلام کرد دخالتی در جریان 15 خرداد نداشته است و حزب ملت ایران که از گروههای تشکیل دهنده جبهه ملی بود طی دستور العملی به افراد حزبی هشدار داد که به هیچوجه در ‏


‏تظاهرات علیه دستگاه سلطنتی شرکت نکنند. حزب توده نیز مرتباً مردم را به جدایی از روحانیون و مخالفت با دیدگاههای آنان دعوت می کرد. حتی مصدق که در آن زمان در املاک خود زندگی می کرد هیچ عکس العملی نسبت به کشتار بیرحمانه مردم، نشان نداد و سکوت اختیار کرد. تاج الملوک (مادر محمد رضا) می گوید مصدق با وجود آگاهی از برنامه کودتای 28 مرداد "عمداً تعلل کرده و خود را به تجاهل زده بود تا زاهدی کار خودش را انجام دهد... تازه ما بعدها فهمیدیم که سفیر کبیر آمریکا (اگر اشتباه نکنم هندرسن) از قبل مصدق را در جریان گذاشته بود که قرار است چه بشود..." ‏‏(تاج الملوک، ص 432-431)‏

‏مادر شاه حتی مدعی است که مصدق بعد از کودتای 28 مرداد به تقاضای خودش "آمد پیش من و محمدرضا و از همه حلالیت طلبید و گفت با توجه به قول و قسم که در برابر رضا (شاه) ادا کرده بوده است نه تنها در صدد تعطیل سلطنت برنیامده بلکه از همکاری با توده ایها برای اعلام جمهوری و اعلام انحلال سلطنت پهلوی خودداری کرده است. راست هم می گفت." ‏‏(تاج الملوک، ص 430)‏

‏آنچه مادر شاه در باره مصدق یعنی معروف ترین شخصیت جبهه ملی، بیان می کند با مدارکی که امروزه در باره مصدق و جبهه ملی بدست آمده است همخوانی دارد. این است که سکوت او و مخالفت جبهه ملی با 15 خرداد و اصولاً هر نوع اقدامی علیه سلطنت پهلوی، قابل درک می شود. البته در روند تغییر و تحول این جبهه، افراد شایسته و مؤمنی فعالیت داشته اند ولی قدرت و تأثیر گذاری آنان چندان نبوده است. ‏

‏همچنین حزب توده که پیرو سیاستهای شوروی بود بنا بر ماهیت الحادی و وابسته خود علیرغم ادعای خلقی بودن و توده ای بودن نه تنها هیچ دفاعی از توده مردم مسلمان کشور نکرد بلکه در محکومیت قیام 15 خرداد در کنار ارباب خود یعنی شوروی (سابق) ایستاد. رسانه های ابرقدرت شرق مانند رادیو مسکو، روزنام ایزوستیا (ارگان حکومت شوروی) و سایر جراید آنان با بدترین تهمتها مانند ارتجاعی، مخالف با توسعه اجتماعی و حقوق زنان، آشوب طلب، عقب افتاده، تعصب کور و غیره این نهضت اصیل مردمی را محکوم کردند. ‏‏(مدنی، ج 2، ص 64)‏‏ ‏


‏حزب کمونیست شوروی نیز" قیام 15 خرداد را حرکتی کور و ارتجاعی بر ضد اصلاحات مترقیانه شاه" ‏‏(انصاری، ص 57)‏‏ می دانست و کمونیستهای داخلی بخصوص حزب توده همین معنا را در تحلیلهای خود تکرار می کردند.‏‏ ‏


ب – کشورهای و نیروهای خارج از کشور

‏با وجود آنکه 15 خرداد در خارج از کشور انعکاس گسترده ای داشت ولی به علت آنکه جهت گیری آن علیه منافع قدرتهای جهانی بود هیچ کشوری به صورت رسمی از آن حمایت نکرد. حتی بعضی از کشورها نهضت اسلامی مردم را محکوم کردند و نسبت به آن موضعگیری کاملاً منفی اتخاذ نمودند از جمله شوروی (سابق)، اسرائیل، عراق و... ولی بیشتر کشورها خصوصاً کشورهای اروپایی و بویژه انگلیس و فرانسه ترجیح دادند موضعگیری مشخصی نداشته باشند و صرفاً به انعکاس واقعه از طریق رسانه های خود آنهم به صورت ناقص و مطابق منافع خود اقدام کردند که در نهایت با وجود بعضی جنبه های انتقادی از دولت ایران، به نفع شاه و سلطنت تمام شد. با این وجود مردم و اشخاص بسیاری در کشورهای مختلف از این نهضت پشتیبانی کردند از جمله شیخ محمود شلتوت(رئیس دانشگاه الازهر مصر)، علمای شیعه لبنان و عراق، بعضی از علمای اندونزی و... که نامه ها و سخنان و دیدگاههای آنان بخشهایی از مردم کشورهای اسلامی را با نهضت اسلامی ایران آشنا ساخت. ولی در مجموع صدای نهضت اسلامی 15 خرداد در میان مخالفت دولتهای بزرگ عالم و گزارشهای گوناگون خبرگزاریهای وابسته به استکبار جهانی و تبلیغات همه جانیه نظام شاهنشاهی به خاموشی گرایید. ‏‏(منصوری، فصل چهارم، روحانی، 626-585)‏

‏امام خمینی در سخنرانی26 / 1 /  43 به مناسبت آزادی از زندان طی سخنانی گفت:" افسوس که دست ما از عالم کوتاه است، افسوس که صدای ما به عالم نمی رسد. افسوس که گریه های این مادرهای بچه مرده نمی رسد به دنیا. ما را کهنه پرست معرفی می کنند، ما را مرتجع معرفی می کنند، علمای اسلام را به ارتجاع سیاه تعبیر می کنند. جراید خارج از ایران، آنهایی که با بودجه های گزاف، برای کوبیدن ما مهیا شده اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات- که اسلام در رأس اصلاحات واقع شده است؛ معرفی می کنند؛ مخالف ترقی مملکت معرفی می کنند؛ می گویند ‏


‏آخوندها می خواهند با الاغ باز سوار بشوند از این طرف به آن طرف بروند؛ آخوندها می گویند که برق نمی خواهیم؛ آخوندها می گویند طیاره نمی خواهیم؛ اینها مرتجع هستند؛ اینها می خواهند به قرون وسطی برگردند. آخوندها با این سیاه روزی هایی که نصیب مملکت است، مخالفند؛ این کهنه پرستی است؟ علمای اعلام با این زدنها، کشتنها، قلدریها، دیکتاتوریها، استبدادها مخالفند؛ این کهنه پرستی است؟ علمای اسلام در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و برای ملت آزادی گرفتند، قوانین جعل کردند، قوانینی که به نفع ملت است، به نفع استقلال کشور است، به نفع اسلام است، قوانین اسلام است؛ این را با خونهای خودشان، با زجرهایی که کشیدند، با بیچارگی هایی که متوجه به آنها شد، گرفتند؛ این آخوندها مرتجع هستند؟..." ‏‏(صحیفه امام، ج 1، ص 285 ـ 286)‏

‏ ‏

15 خرداد و سرنوشت شاهنشاهی

‏قیام 15 خرداد، سرچشمه آگاهی عمومی گردید و شاه تا پایان سلطنت نماد سرکوب و غارت ملت و نوکری اجانب شناخته شد و خشم ملت را به جان خود و اربابان خود خرید تا زمانی که در فرصت مناسب، خشم ایمانی ملت، بساط شاهنشاهی را برچید. حامد الگار در فرازی از کتاب "سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی" در باره 15 خرداد می نویسد: " این قیام را می توان طلیعه انقلاب اسلامی بشمار آورد. به لحاظ نقش کم اهمیتی که شخصیتها و احزاب غیر مذهبی در آن ایفا کردند نیز به نوعی پیش درآمد انقلاب بود." ‏‏(منصوری، ص307)‏

‏از ویژگیهای مهم قیام 15 خرداد، مردمی و مذهبی بودن آن و عدم حضور احزاب و گروههای سیاسی در آن است. این قیام هرچند با بیرحمی و قساوت سرکوب شد ولی برای شاه و دربار همچون کابوسی بود که تا دم مرگ سعی در انکار آن داشتند. شاه هرگز به این فکر نیافتاد که به نحوی با مذهب و علمای دین کنار بیاید و حداقلی از خواسته های مردم را بر آورده سازد. در واقع چنین چیزی امکان نداشت. زیرا شاه اساساً برای نابودی دیانت حقه مردم بر تخت سلطنت نشسته بود و اسلام ناب نیز نمی توانست در هیچ حدی پذیرای نظام طاغوتی و ظالمانه و آلت ‏


‏دست بیگانگان باشد. تاریخ معاصر ایران بارها  شاهد درگیریهای این دو قدرت اجتماعی بوده است. ولی نهایتاً یکی از آن دو باید صحنه را خالی می کرد. یک طرف، قدرت بی پایان یک ملت مظلوم و طرف دیگر زور سرنیزه وابسته به اجانب. بر خلاف تصور شاه این شاهنشاهی نبود که دو هزار و پانصد سال تداوم یافته بود بلکه این ملت ایران بود که خیلی بیش از دو هزار و پانصد سال دوام آورده بود و در طول این مدت طولانی چه شاهان و چه قدرتهایی را که به خاک سپرده بود و آخرین آنها نیز شاهنشاهی ستمگر پهلوی بود.‏

‏در هر حال شاه از قیام 15 خرداد همیشه به تلخی یاد می کرد و با تهمت و ناسزا و دروغ و تبلیغات فراوان دستگاههای شاهنشاهی سعی می کرد آثار نهضت را ازحافظه تاریخی ملت بزداید. ولی این ملت ایران بود که شاه را از صحنه تاریخ ایران پاک کرد. ‏

‏شاه با فراموش کردن ادعاها و تهمتهای خود مبنی برپول گرفتن تظاهر کنندگان 15 خرداد از خارج که به آن اشاره شد در کتاب "انقلاب سفید" می گوید: "بلوای پانزدهم خرداد 1342 بهترین نمونه اتحاد نامقدس دو جناح ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ بود که با پول دسته ای از ملاکین که مشمول قانون اصلاحات ارضی شده بودند انجام گرفت." ‏‏(محمدرضا، ص 46)‏

‏قابل توجه است که در صفحه بعدی همین کتاب شاه در باره حادثه ترور خودش در کاخ مرمر می افزاید: "همچنان که بلوا و غارت پانزدهم خرداد ارمغانی بود که ارتجاع سیاه برای ما همراه آورده بود، این توطئه نیز ارمغانی بود که کمونیستهای ایرانی تربیت شده در دانشگاههای انگلستان برای مردم ما تهیه دیده بودند" ‏‏(محمدرضا،ص 47)‏

‏شاه در این کتاب خود را بسیار مذهبی و تابع مذهب و حتی مشمول"مشیت کامله الهی" ‏‏(همان)‏‏ معرفی می کند و در باره قیام 15 خرداد می نویسد: "این در واقع تکرار همان ماجرای غم انگیزی بود که در زمان پدرم در خراسان به هنگام آغاز نهضت متحد الشکل شدن لباس مردان به تحریک فرد مــاجراجـــویی که هیچکس او را نمی شناخت و بعد هم از کشور دیگری سردر آورد، صورت گرفته بود. البته باید ناگفته نگذاشت که اکثریت بزرگ روحانیون مملکت یعنی روحانیان واقعی[!] از این تحریکات بکلی بر کنار بودند." ‏‏(همان، ص 46)‏


‏شاه بدرستی می دانست که واقعه مسجد گوهر شاد در کنار حرم امام هشتم(ع) در خراسان، اساساً به علت اعتراض مردم به کشف حجاب بود ولی عمداً از بیان آن طفره رفته است زیرا هیچ روحانی نمی تواند با کشف حجاب که از ضروریات دین است مخالفت داشته باشد و شاه می خواست به دروغ اکثر روحانیون را موافق خود نشان دهد. قابل یاد آوری است که کتاب انقلاب سفید نیز نوشته شاه نیست و این کتاب را همانند کتاب "مأموریت برای وطنم"، دکتر شجاع الدین شفا برای او نوشته است ‏‏(دختر یتیم، ص 225)‏‏ ولی در زمان قدرت او و به فرمان او در چاپخانه بانک ملی به طبع رسیده است و بنا براین با نظر او و با دیدگاههای او نوشته شده و  از هر جهت مورد تأیید او بوده است. روی جلد این کتاب نوشته شده است:" بقلم اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران"!‏

‏شاه و درباریان و ایادی او حتی پس از سقوط هم چنین دیدگاههایی را دارند و سعی کرده اند امام خمینی را که در آن زمان از علمای طراز اول تشیع، مرجع تقلید شیعیان و مشهورترین روحانی حوزه بود به عنوان فرد ناشناس و مدعی روحانیت و غیره بنامند تا به اصطلاح پاسخی به تاریخ یا در واقع به اربابان خود و افراد کاملاً بی اطلاع از تاریخ داده باشند. شاه در کتاب"پاسخ به تاریخ" که بعد از سقوط نوشته است بازهم در باره 15 خرداد و امام خمینی قلمفرسایی می کند و می نویسد: "محرک آشوب و غارت و آتش افروزی عملاً شخص گمنامی بود به نام "آیت الله خمینی" که به صورت پنهانی مردم را به مخالفت با اصلاحات ارضی ما و آزادی زنان و به طور کلی با اصول انقلاب سفید تحریک می کرد. او در مملکت پشتیبانی نداشت و به همین خاطر پیروانش بی اندازه محدود بودند. به همین جهت نیز کسی او را محاکمه یا محکوم نکرد و فقط از او خواسته شد تا برود و فصاحت آتش برانگیزش را در جای دیگری بیازماید." ‏‏(پاسخ به تاریخ، ص178)‏

‏واقعاً نوشتن یا تأیید چنین مطالبی حیرت انگیز است. شاه در حالی که بر  اثر انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی از کشور فرار کرده و در نقاط مختلف جهان سرگردان است حضرت امام را در خرداد 1342 شخصی گمنام معرفی می کند. آیا او فراموش کرده  بود که قبلاً امام را به جــای ‏


‏آیت الله، فــــردی مدعـــی روحـــــانیت می دانست. و آیا فراموش کرده است که با وجود ضدیت با مذهب و خصوصاً روحانیون، در پاسخ تلگراف اعتراض آمیز حضرت امام نسبت به عملکرد اسدالله علم(نخست وزیر وقت) در تاریخ 17 مهر سال 1341 ظرف شش روز طی تلگرافی ایشان را جناب مستطاب، حجت الاسلام، دامت افاضاته، جنابعالی و... خطاب کرده است و ضمن ارجاع نامه به دولت، خود را بیش از هر کس در حفظ شعائر دینی کوشا اعلام نموده است؟ آخرین جمله شاه در تلگراف مزبور چنین است:"توفیقات جناب مستطاب را در ترویج مقررات اسلامی و هدایت افکار عوام خواهانیم" ‏‏(روحانی، ص 175)‏‏ هر چند این جملات- همانطور که نویسنده کتاب نهضت امام خمینی اشاره کرده است- به منظور تضعیف جایگاه مرجعیت امام خمینی و لزوم عدم دخالت ایشان درسیاست نوشته شده است ولی دقیقاً حاکی از شناخت شاه از جایگاه امام است. ‏

‏از نکات قابل توجه دیگر در بیانات شاه، کاربرد اصطلاح "فصاحت آتش برانگیز" در باره سخنرانیهای امام خمینی است. کاربرد این اصطلاح  حاکی از رنج نویسنده این سطور از سخنرانیهای حضرت امام است. در حالی که در همین متن ادعا دارد که آیت الله خمینی به صورت پنهانی مردم را به مخالفت با شاه تحریک می کرد. وسیله اصلی امام در آگاهی بخشی به مردم و مقابله با استبداد پهلوی همان سخنرانیهای عمومی و آشکاراو بوده است که  نهایتاً باعث بیداری و اتحاد ملت و نابودی نظام ستمشاهی شد. تمامی این سخنرانیها همانطور که بیان شده با محل و مشخصات آن در صحیفه امام، چاپ شده است. سخن شاه، خود نشانگر تأثیر نیرومند سخنرانیهای کوبنده امام خمینی در جامعه دلمرده ای است که تحت فشار و اختناق شاهنشاهی از تحرک باز ایستاده بود.‏

‏اشرف پهلوی هم دست کمی از برادر خیانتکارش ندارد. این زن که به بدنام ترین زن تاریخ معاصر ایران معروف شده است و در زمینه غارت منابع کشور، اخذ رشوه، دخالت در کشتار و سرکوب مردم، قاچاق مواد مخدر و بخصوص فساد جنسی دیوانه وار نظیری در عالم ندارد و حتی درباریان و اطرافیان شاه در خاطرات خود به اینگونه مفاسد اشرف پهلوی صریحاً اذعان کرده اند در کتابی با عنوان "چهره هایی در آینه " می نویسد یا بهتر بگوییم برایش می نویسند:" وقتی در ‏


‏سال 1342 قانون محدودیت اراضی به رفراندوم عمومی گذاشته شد، دولت با موجهای خونینی از خرابکاری، آتش سوزی و شورش روبرو گردید. در پشت همه این ناآرامی ها، ملایی به نام روح الله خمینی قرار داشت که با تمام برنامه های مترقیانه برادرم بخصوص با اصلاحات ارضی و آزادی زنان مخالف بود" ‏‏(اشرف پهلوی، ص 217)‏

‏اشرف در این کتاب بسیاری از کوچکترین وقایع دوران پهلوی ها را آن طور که خودش می خواهد و نه آنطور که واقعاً اتفاق افتاده بیان می کند. او حتی یک فصل کامل از کتابش را به محمد مصدق و چگونگی برکناری او تخصیص داده است، البته بدون اینکه خیلی از مسائل مهم و محوری ماجرا را بازگو نماید. ولی در باره 15 خرداد خاطرات او در چند جمله مختصر همانند آنچه آمد خلاصه می شود. حال آنکه در جلسه عصر پانزدهم خرداد هیأت دولت، تفضلی (وزیر مشاور در دولت علم) " صریحاً گفت : این بلوای امروز به هیچ کدام [از حوادث مشابه در گذشته ] شبیه نیست. این از سی ام تیر هم مهمتر است." ‏‏(منصوری، ص 78)‏

‏در هر صورت، رفراندوم مورد ادعای اشرف در واقع همان برنامه دیکته شده آمریکا بود که با عنوان انقلاب سفید شاه و مردم در ششم بهمن ماه 1341 به صورت نمایشی اجرا شد. قانون اصلاحات ارضی نیز مدتها قبل از این تاریخ طبق نظر آمریکا به تصویب رسیده بود که جزو لوایح ششگانه انقلاب سفید نیز مطرح گردید. حال آنکه قیام 15 خرداد در سال 42 بر اثر بازداشت امام خمینی پیش آمد. ‏

‏در اینجا بی مناسبت نیست تا نگاهی به روایت تاج الملوک (مادر شاه) در باره 15 خرداد بیاندازیم. این پیر زن لاابالی و آلوده که بخش زیادی از خاطراتش را که به صورت مصاحبه با او تهیه شده است به عشق و علاقه مفرطش به آب تنی خصوصاً در دریاچه ها و استخرهای دربار اختصاص می دهد و هیچ ابایی از بیان مفاسد گسترده دربار ندارد، در باره حادثه عظیم 15 خرداد می گوید:" در موقع ریاست پاکروان بر ساواک ضعف و فترت بر سازمان امنیت ما حاکم شد و نتیجتاً غائله سال 1342 پیش آمد و شرکتهای نفتی انگلستان که می خواستند گوشمالی به محمدرضا بدهند و او را بترسانند و امتیازات بگیرند چند ساعتی تهران را شلوغ و پلوغ کردند و یک عده ‏


‏خرابکار که بعداً معلوم شد از تیمور بختیار پول گرفته بودند شیشه های ادارات را شکستند و اتوبوسها را آتش زدند... ماجرای این اغتشاش هم به این صورت بود که تیمور بختیار[رئیس سابق ساواک که از جنایتکارترین و فاسد ترین دولتمردان پهلوی بود که مورد سوء ظن شاه قرار گرفت و از کشور گریخت] از داخل عراق یک چمدان دلار به تهران فرستاده بود و با پخش کردن این دلارها یک عده ماجراجو را خریده بود تا در مملکت اغتشاش کنند." ‏‏(تاج الملوک، ص 444-443)‏

‏تجاهل یا نادانی تاج الملوک آن هم در سنین کهولت قابل توجیه است ولی فرح پهلوی در عین سلامت چه مشکلی دارد؟ فرح (همسر سوم شاه) که دست کمی از سایر درباریان در آلودگی و فساد و غارت منابع کشور ندارد و خودش و همه اطرافیانش از جمله مادر و خواهر شاه و بستگان خودش مانند احمد علی مسعود انصاری در خاطرات خودشان او را زنی هرزه و فاسد و دزد معرفی کرده اند در باره 15 خرداد می گوید: "اسدالله علم، رهبران مذهبی با نفوذ شیعه را که بتدریج جانشین "آیت الله بروجردی" فقید شده بودند، سرکوب کرد. این رهبران مخالف سیاست اجرای اصلاحات محمدرضا بودند. رهبران مذهبی و در رأس آنها (آیت الله) خمینی علیه محمد رضا متحد شده و اقدامات او را غیر قانونی و بر اساس وحدت با آمریکا می دانستند. (آیت الله) خمینی در روز عاشورای سال 1342 سخنرانی تندی علیه سلطنت محمد رضا ایراد کرد و مردم را علیه دولت قانونی تحریک نمود. علم دو روز بعد، دستور دستگیری (آیت الله) خمینی را صادر کرد و او را شبانه به تهران آورده و زندانی کردند... پس از دستگیری (آیت الله) خمینی و انتقال او به تهران، روز بعد، تهران در آتش یک شورش کور فرو رفت. یک چاقو کش معروف تهران که با توسل به زور از کسبه بازار و میدان بارفروشهای تهران باج می گرفت، گروهی از اوباش و چاقو کشها را به خیابانها کشید و آنها مراکز دولتی را آتش زدند. این فرد که آدم بی سواد و شروری بود، طیب نام داشت و سر دسته ارازل و اوباش تهران بود." ‏‏(دختر یتیم، ص 465)‏

‏شهید طیب حاج رضایی که بعد از وقایع 15خرداد دستگیر و همراه دوستش حاج اسماعیل رضایی تیرباران شد ازارادتمندان اهـــل بیت(ع) بود و ازنهضت اسلامی امام خمینی، پشتیبانی می کرد. او هر چند گذشته قابل دفاعی نداشت ولی علیرغم درخواست ساواک و شهربانی در هیچ ‏


‏مرحله ای نه تنها حاضر نشد علیه امام خمینی و مردم مسلمان وارد صحنه شود بلکه خود و یارانش نیز علیرغم همه خطرات به نهضت امام پیوستند. ‏‏(منصوری، ج 2 ص 336-335)‏‏ و نهایتاً نیز به دستور شخص شاه او و همکارش(شهید حاج اسماعیل رضایی)تیرباران شدند. ‏‏(منصوری، ج 2، ص 339)‏‏ ‏

‏در هر حال خانم فرح پهلوی در همین خاطرات خود در جای دیگری می گوید: "اغتشاش سال 42 با قدرت درهم کوبیده شده و این موفقیت، نه فقط به دلیل تصمیم راسخ شاهنشاه(!) بلکه به واسطه پایمردی و صلابت امیر اسدالله علم بود. علم دستور داد تعداد زیادی از دستگیر شدگان را فوراً اعدام کنند. در بین دستگیرشدگان، یک نفر روحانی تقریباً ناشناس هم وجود داشت که هیچکس اطلاعات زیادی در مورد او نداشت. این شخص که ما نمی دانستیم از کجا تقویت و حمایت می شود، علناً حکومت قانونی کشور و شخص پادشاه را به مبارزه می طلبید. او را دستگیر و شبانه به تهران انتقال دادند." ‏‏(دختر یتیم، ص 438)‏

‏فرح یک جا امام خمینی را در رأس رهبران مذهبی با نفوذ شیعه می نامد و یک جا وی را "روحانی تقریباً ناشناس" قلمداد می کند. در آن زمان، حضرت امام از مراجع بزرگ شیعه بود. بر اثر دستگیری او صدها هزار نفر از مردم ایران در شهرهای مختلف کشور به خیابانها ریختند وتا پای جان برای آزادی او فداکاری کردند، کاری که تا آن زمان برای هیچکس دیگری انجام نشده بود. فرح و امثال فرح هرگز نمی خواهند بفهمند که حمایت عظیم مردم از امام خمینی به چه دلیل بوده است. و خیلی عجیب است که این حرفها را در زمانی بیان می کنند که نظام شاهنشاهی بر اثر قیام مردم ایران به رهبری امام خمینی به گورستان تاریخ سپرده شده است. ‏

‏یکی از کارهای پهلوی ها در تاریخ نگاری یا خاطره نویسی های متعدد خودشان بعد از سقوط سلطنت -علیرغم مخالفتهایی که با یکدیگر دارند و اتهاماتی که به یکدیگر وارد می کنند- این است که واقعیات را قلب سازند و با دروغ پردازی، حقایق مستدل و مستند را مخدوش نمایند. مثلاً شاه و اشرف در کتابهای خود دوران پهلوی را از یک طرف در حد یک بهشت زمینی و دارای پیشرفت و ترقی روز افزون معرفی می کنند و خود را خالق چنین بهشتی تصویر می نمایند و از طرف دیگر مدعی اند که اکثر قریب به  اتفاق مردم ایران با آن برنامه ها و با مجریان آن موافق و ‏


‏همدل بوده اند. به همین خاطر در توجیه سقوط خود حیران می مانند و برای یافتن مقصر اصلی به این در و آن در می زنند و انواع شخصیتهای داخلی و خارجی از امیر عباس هویدای معدوم تا جیمی کارتر(رئیس جمهور وقت آمریکا) را عامل سقوط پهلوی قلمداد می نمایند. آنها نمی گویند چه کسی و چرا نخست وزیران و دولتمردانی مانند هویدای جاسوس و بهایی را در مصدر کار قرار داد و نیز به حمایتهای آمریکا و  غرب و شرق عالم از شاه حتی بعد از فرار وی از کشور تأکیدی ندارند. البته آمریکا و انگلیس و دیگران نمی توانستند جنازه ای را که بوی تعفن پوسیدگی اش کشور را فرا گرفته بود سرپا نگه دارند.‏

‏آنها هرگز به نارضایتی عمیق و گسترده مردم از حکومت سرکوبگر و خائن پهلوی و جنایات طولانی این رژیم و کشتاردهها هزار نفر از مردم کشور و نیز غارت منابع عظیم ملی ایران هیچ اشاره ای نمی کنند و هرگز به این پرسش، پاسخ درستی نمی دهند که میلیادرها دلار ثروت فعلی آنان از کجا بدست آمده است. خوشبختانه امروزه به حول و قوه الهی، پشت پرده دربار پهلوی- خصوصاً با اعترافات خودشان- برای همگان روشن شده است و دروغ پردازی آنان در برابر مدارک و اسناد معتبر تاریخی محلی از اعراب ندارد بویژه آنکه بخش مهمی از نسل مظلوم دوران محمدرضا پهلوی در قید حیات هستند. با این وجود حتی اگر احتمال بدهیم در داخل یا خارج از کشور افراد بی اطلاع معدودی تحث تأثیر این دروغهای شاخدار قرار گیرند واجب است تا حقایق تاریخی را که به  تدریج در لابلای کتابها از عرصه زندگی روزمره دور می شود تکرار و بازخوانی کنیم. ‏

‏در هر حال، قیام پانزدهم خرداد سال 1342 می توانست 15 سال زودتر به زندگی نفرت انگیز نظام پهلوی خاتمه دهد. همانطور که اشاره شد این احتمال در سخنان و نوشته های بسیاری از دوستان و دشمنان انقلاب اسلامی آمده است. ولی بعد از کشتار مردم و مدتی بعد از آن تبعید حضرت امام از کشور، قدرت نمایی و سلطه گری شاه و ایادیش در داخل از یکسو و غارت منابع کشور از سوی قدرتهای حامی شاه، فزونی گرفت. نظام پهلوی و حامیانش که دیگر مطمئن شده بودند توان انقلابی مردم درهم کوبیده شده است عرصه را از هر جهت بر ملت تنگ کردند. ‏


‏ساواک بر تمام زوایای زندگی مردم چیره شد و کوچکترین صدایی را با خشن ترین اعمال غیر قانونی در گلوی مردم خفه می کرد. دستگیری و شکنجه وحشیانه و قتل و حبس گسترده مخالفان رژیم شاه به صورت یکی از شگردهای متداول نظام پهلوی در آمد. حتی فرح در خاطرات خود به عنوان گله و انتقاد نسبت به دستگاه جنایت پیشه ساواک، اعتراف می کند که: "حتی پس از امضای قرارداد مودت و دوستی سال 1975الجزیره، این امکان برای ساواک وجود داشت تا این روحانی ستیزه جو [امام خمینی] را به قتل برساند.ساواک که در داخل کشور، یک دانش آموز را به جرم خواندن یک کتاب ساده، شکنجه می کرد و مقتول می ساخت و سعی می کرد به دروغ، ابعاد فعالیتهای خود را در برابر محمدرضا بزرگ جلوه دهد از پیش بینی اندیشه های خطرناک (آیت الله) خمینی عاجز بود و ارتشبد نصیری که همیشه افتخار می کرد در مجلس اعیان انگلیس هم منابع خبری دارد، در اطراف (آیت الله) خمینی کسی را نداشت تا با شلیک گلوله ای سلطنت ما را از نابودی نجات دهد!" ‏‏(دختر یتیم، ج 2، ص 803)‏

‏البته اگر ساواک احتمال می داد در آینده چه خواهد شد قطعاً به آرزوی آینده فرح نیز بهتر جواب می داد. با این وجود ساواک همواره در تلاش برای نابودی امام بود و خود شاه نیز دستور قتل امام خمینی صادر کرده بود. ‏‏(مدنی،ج 2،ص277)‏‏ به شهادت رساندن آیت الله سید مصطفی خمینی نیز به همین منظور صورت گرفت. احتمالاً شاه تصور می کرد بهتر است فرزند ارشد امام را که امید آینده تداوم نهضت اسلامی بود به صورت پنهانی به قتل برساند و خطر 15 خرداد دیگری را به جان نخرد. مضافاً اینکه تصور می رفت امام خمینی به علت کهولت سن با مرگ فرزند دچار آنچنان  ضربه ای خواهد شد که چندان زنده نخواهد ماند تا برای نظام شاه، خطر دیگری ایجاد کند. البته افراد بی ایمان و بی اعتقاد از قدرت خداوند بی خبرند و اینگونه محاسبه های شیطانی نهایتاً خودشان را به باد خواهد داد که در مورد نظام طاغوتی پهلوی نیز چنین شد. امام خمینی شهادت فرزندش را از" الطاف خفیه الهی" دانست. ‏‏(صحیفه امام، ج 3، ص 234)‏

‏در هر حال سلطه دژخیمانه ساواک و شاه بر کشور که همواره به صورت عامل آمریکا و سایر قدرتهای غربی عمل می کرد به اندازه تلاش نظام شاهنشاهی برای تبدیل فرهنگ تشیع به ‏


‏فرهنگ ابتذال و فحشا مصیبت بار نبود. خائنانه ترین کار نظام پهلوی رواج بی بند و باری غربی و تخریب نیروی انسانی کشور بود. استکبار جهانی از مدتها قبل در سلطه بر عالم خصوصاً کشورهای اسلامی به این معنا رسیده بود که آنچه واقعاً می تواند مانع مطامع آنها گردد اعتقاد مذهبی مردم است. این است که تمامی مستکبران و سلطه گران جهان بالاتفاق، دین زدایی را در صدر برنامه های خود داشته اند. بعد از 15 خرداد آمریکا و شاه خیلی بهتر این معنا را درک کردند و به همین دلیل پنهان و آشکار کمر به نابودی دین خداوند بستند و با روشهای مختلف تلاش کردند اعتقادات مذهبی مردم را برای همیشه از میان بردارند. بررسی این موضوع خود نیاز به مقاله ای جداگانه دارد فقط در اینجا اشاره می شود که بعد از قیام 15 خرداد محور اصلی فعالیتهای شاه نابودی دیانت بود و در این راه برنامه های فراوانی از قبیل ترویج فحشا و فساد و اعتیاد و رشوه و غیره براه انداخت که مخرب ترین آنها با پوشش و نامهای فریبنده ای مانند گسترش فرهنگ و هنر صورت می گرفت. یکی از این امور جشن هنر شیراز بود که در جریان آن چنان فساد و بی بند و باری براه افتاد و نمایشهایی به اجرا در آمد که بوی گندش از مرزهای ایران نیز بیرون زد و اربابان شاه نیز نسبت به آن هشدار دادند. آنتونی پارسونز(سفیر وقت انگلستان در ایران) در کتاب "غرور و سقوط" در باره بعضی از نمایشهای جشن هنر می نویسد:" من به خاطر دارم که این موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر"وینچستر" انگلستان اجرا می شد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم بدر نمی بردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت" ‏‏(خاطرات دو سفیر، ص 327)‏

‏آری، شاه چنان خفقانی ایجاد کرده بود که هر چه می خواست با این کشور و با مردم و با فرهنگ آن انجام می داد و کسی را یارای مقابله و اعتراض نبود. ولی باز هم این امام خمینی بود که در همان زمان طی سخنرانی اعتراض آمیزی از فرسنگ ها دورتر یعنی از نجف اشرف، فریاد برآورد که : " ...شما نمی دانید که اخیراً چه فحشایی در ایران شروع شده است. شما اطلاع ندارید؛ گفتنی نیست که چه فحشایی در ایران شروع شده است. در شیراز عمل شد و در تهران می گویند بناست عمل بشود و کسی حرف نمی زند. آقایان ایران هم حرف نمی زنند. من نمی دانم چرا حرف ‏


‏نمی زنند! این همه فحشا دارد می شود- و این دیگر آخرش هست یا نمی دانم از این آخرتر هم دارد! در بین تمام مردم- جمعیت- نمایش دادند اعمال جنسی را! خود عمل را! و [آقایان ] نَفَسشان در نیامد. دیگر برای کجا گذاشته اند؟! برای کیْ؟ چه وقت می خواهند یک صحبتی بکنند؟ یک حرفی بزنند؟ یک اعتراضی بکنند؟‏

‏و خوشمزه این است که خود سازمانها و خود دولت و خود مردکه کذا [شاه]، همین معـنا با رضایت آنهاست، (بی اذن آنها مگر امکان دارد یک همچو امری واقع بشود؟ یک همچو فحشایی واقع بشود؟) خود آنها این کار را می کنند بعد روزنامه نویس را وادار می کنند که انتقاد کند که کار قبیحی بود، کار وقیحی بود. حالا به گوش مردم برود، آنجا به چشم مردم بخورد، اینجا هم به گوش مردم بخورد که یک خرده آرام بشوند [و] آتشها- اگر باشد- خاموش بشود. فردا هم در تهران- خدای نخواسته- این کار خواهد انجام گرفت و نه آخوندی و نه سیاسی ای و نه دکتری و نه مهندسی و نه دیگری اعتراض نمی کند. اینها باید اعتراض بشود؛ باید گفته بشود. اگر ملتها همه با هم، ملت همه با هم، مطلبی را اعتراض کنند و احکام اسلام را بایستند و بگویند، امکان ندارد که همچو قضایایی واقع بشود. اینها واقع می شود از سستی ما و از ضعف ما و استفاده از ضعف ما. [می گویند] اینها یک دسته ای هستند ضعیف و بیچاره! در صورتی که قوه دارید شما؛ شما پشتوانه تان ملت است. ملت باز مسلمان است، این ملت مسلمان علاقه دارد به اسلام، علاقه دارد به روحانی اسلام. روحانی اسلام باید خدمت بکند؛ اگر خدمت نکند، مردم عمل روحانی با او نمی کنند." ‏‏(صحیفه امام، ج 3، ص 229 و 230)‏

‏مسأله اساسی همین است. قیام 15 خرداد 1342 و تمامی ایستادگی های ملت مسلمان ایران که نهایتاً انقلاب اسلامی را بوجود آورد و موجب نابودی سلطنت و رفع سلطه آمریکا و سایر قدرتها از کشور شد مقابله فرهنگ دینی و مذهبی با فرهنگ کفر و الحاد و فساد بود و هست و خواهد بود. هم اکنون نیز از گروههای وابسته و ملی گرا و روشنفکر غربزده و سوسیالیست گرفته تا گروههایی مانند بهاییان و سلطنت طلبان و غیره در زیر سایه آمریکا و استکبار جهانی هر یک به نحوی با انحاء دروغ و تزویرو توطئه در جهت شکست و نابودی نهضت اسلامی امام خمینی تلاش می کنند. ‏


‏ولی گفتمان تمامی آنها علیه اسلام ناب و انقلاب اسلامی است و اتکای همه آنان آزادی گرایی غربی، مذهب ستیزی و لزوماً بی بند و باری اخلاقی- آشکار یا پنهان- است. و صد البته مهمترین دستمایه تبلیغات آنان، ضعفها و کاستی ها یا اشتباهات عادی و طبیعی یا غیر معمول وغیر عادی عرصه  اجرایی کشور است و مهمتر از آن ترویج فساد اخلاقی و جنسی با تمام امکانات موجود از قبیل ماهواره و اینترنت و غیره خصوصاً روی ذهنیت جوانان است،یعنی کسانی که نهایتاً وارث 15 خرداد و انقلاب اسلامی خواهند بود. این است که این مقاله را با جمله دیگری از امام خمینی به پایان می بریم: " عاشورا با «نه» خود، یزیدیان را در طول تاریخ نفی کرد و به گورستان فرستاد و 15 خرداد پهلویان و پهلوی صفتان و ابرقدرتها را مدفون کرد. بزرگداشت و راهپیمایی های روز پانزده خرداد فریادی کوبنده است از مستضعفان بر سر مستکبران و از متعهدان به مکتب مترقی قرآن در مقابل تسلیم شدگان بی چون و چرا به مکاتب انحرافی یا التقاطی شرق و غرب که به طور خزنده در انحراف ملت مظلوم ما دست به قلم و زبان، در کوشش بی امان هستند. بر ملت شریف ماست که این ایام الله را که هدیه هایی از عالم غیب ربوبی است با جان و دل حفظ و با چنگ و دندان نگهداری کنند؛ و با شعار و شعور بر مخالفان مکتب و خدمتگزاران به شیاطین بزرگ و کوچک بتازند و صفهای خود را فشرده تر و دلهای خود را مطمئنتر، با قدم استوار و تصمیم آهنین، بر مشکلات و توطئه های غرب و شرق غلبه کنند، و مجهز به جهاز ایمان به خدا شوند در مقابله با مشکلات." ‏‏(صحیفه امام، ج 14، ص 405)‏


‏ ‏

‏ ‏

فهرست منابع:

‏1ـ قرآن کریم ‏

‏2ـ مجله حضور، شماره 1 ‏

‏3ـ امام خمینی،صحیفه امام(مجموعه آثار امام خمینی، دوره 22 جلدی)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، پاییز 1378‏

‏روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی(دفتر اول)، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج(وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی)، چاپ پانزدهم، 1381‏

‏3ـ مدنی، دکتر سید جلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران(دوره دو جلدی)، قم: دفتر  انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، بی تا، چاپ سوم‏

‏4ـ منصوری، جواد، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد(دوره دو جلدی)، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377، چاپ اول‏

‏5ـ پهلوی، محمدرضا(1)، پاسخ به تاریخ، ترجمه دکتر حسین ابو ترابیان، تهران: انتشارات زریاب، 1383(چاپ نهم)‏

‏6ـ پهلوی، محمدرضا(2)، انقلاب سفید، تهران: چاپخانه بانک ملی، 1345، چاپ اول‏

‏7ـ پهلوی، فرح، دختر یتیم(دوره دو جلدی)، به کوشش احمد پیرانی، تهران: انتشارات به آفرین،1387،چاپ دوم ‏

‏8ـ پهلوی، اشرف، چهره هایی در آینه، پیشگفتار و فهرست اعلام : سعید قانعی، تهران: نشر امیر مستعان، 1385، چاپ چهارم  ‏

‏9ـ آیرملو، تاج الملوک، خاطرات ملکه پهلوی، مصاحبه کنندگان: دکتر ملیحه خسروداد، تورج انصاری، مهندس محمود علی باتمانقلیچ، تهران : مؤسسه انتشارات به آفرین، 1386، چاپ چهارم‏

‏10ـ خلخالی، آیت الله حاج شیخ صادق، خاطرات آیت الله خلخالی(دوره دو جلدی)، تهران: نشر سایه، چاپ دهم ‏

‏11ـ شوکراس، ویلیام، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: نشر ذهن آویز،1387، چاپ شانزدهم‏

‏12ـ سولیوان، ویلیام / پارسونز، سر آنتونی، خاطرات دو سفیر(مجموعه دو کتاب مأموریت در ایران و غرور و سقوط)، ترجمه محمود طلوعی، تهران: انتشارات علم، 1373، چاپ دوم‏

‏13ـ شریعتی، دکتر علی(علی سبزواری)، خود آگاهی، بی نا، بی تا، بی جا‏

‏14ـ آل احمد، جلال، سه مقالۀ دیگر، تهران: انتشارات رواق، بی تا (چاپ سوم)، چاپ دوم: 1342‏

‏15ـ انصاری، حمید، حدیث بیداری، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، تابستان 1381، چاپ بیست و دوم ‏

‏16ـ ماروین، زونیس، شکست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران: انتشارات طرح نو، پاییز 1370، چاپ اول ‏

‏17ـ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران: انتشارات اطلاعات، پاییز 1370، جلد اول، چاپ سوم‏

‏ ‏

‎ ‎