مجله خردسال 108 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 108 صفحه 8

فرشتهها دایی عباس گوشه­ی اطاق نشسته بود و قرآن می­خواند. مادر خرماها را توی ظرف چید و توی سفره­ی ­افطار گذاشت. کنار دایی نشستم و گفتم:«دایی! نزدیک افطار است.» دایی عباس به سرم دست کشید و چیزی نگفت. وقتی دایی ناراحت است من زود می­فهمم. گفتم:«دایی، امام خمینی هم حضرت علی را خیلی دوست داشتند؟» دایی گفت:«خیلی زیاد. سالها قبل وقتی امام درعراق بودند، هر شب به زیارت حرم حضرت علی (ع) می­رفتند.» پرسیدم:«هر شب؟» دایی گفت:«بله.تا این که عراقیها گفتند هیچ­کس حق ندارد شب ازخانه بیرون بیاید.» پرسیدم :«پس امام چه کردند؟» دایی گفت:«اولین شبی که بیرون آمدن از خانهها ممنوع شد، بچههای امام متوجه شدند که امام درخانه نیستند. آنها خیلی نگران ­شدند و همه جای خانه را به دنبال ایشان گشتند.» گفتم:«دایی، امام کجا بودند؟» دایی گفت:«به پشت بام خانه رفته بودند و رو به حرم حضرت علی (ع) مشغول دعا بودند. هیچ­کس و هیچ چیز نمی­توانست مانع زیارت امام بشود. صدای اذان که آمد، مادرم ظرف خرما را جلوی دایی گرفت و گفت:«روزه­ات قبول باشد!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 108صفحه 8