قصهی حیوانات
3) او سمور آبی را دید که به لانه نزدیک میشد. 4) راسو به سرعت به طرف لانه رفت و جلوی در لانه ایستاد و به سمور گفت: «از اینجا برو!»
1) یک روز وقتی که خانم راسو در لانه مراقب بچههای کوچولو بود...
2) آقای راسو برای
گرم کردن بچهها،
برگهای خشک جمع میکرد که صدایی شنید.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 164صفحه 20