مجله خردسال 164 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 164 صفحه 8

فرشته­ها من پنج شنبه­ها را خیلی دوست دارم. چون ما هر پنج­شنبه به خانه­ی پدربزرگ و مادربزرگ می­رویم. دایی عباس و زن دایی هم می­آیند. آن­ها حسین را هم با خودشان می­آورند. پدربزرگ وقتی من و حسین را می­بیند خیلی خوشحال می­شود. او می­گوید: «نوه خیلی شیرین است.» وقتی من و پدربزرگ ماهی­های توی حوض را به حسین نشان می­دهیم، او دست و پایش را نشان می­دهد و می­خندد. بعد من و پدربزرگ از کارهای او خنده­مان می­گیرد. پدربزرگ می­گوید که او هم پنج­شنبه­ها را خیلی دوست دارد. وقتی من و پدربزرگ و حسین توی حیاط راه می­رویم پدربزرگ به یاد امام می­افتد و روزهایی که امام دست نوه­هایشان را می­گرفتند و توی حیاط قدم می­زدند. دست پدربزرگ من مثل دست­های امام است، نرم و مهربان.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 164صفحه 8