مجله خردسال 167 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 167 صفحه 4

گربه­ی قشنگ مهری ماهوتی امروز، شیما و مامان و بابا هم یک نقاشی کشیدند. مامان یک تفنگ کشید. اسمش را گذاشت بنگ بنگ. شیما یک سرباز کشید با کلاه آهنی واسمش را گذاشت دایی حمید. بابا گفت: «من آدم و تفنگ بلد نیستم.» او یک گربه­ی قشنگ کشید که روی پاهایش نشسته بود. بعد گفت: «میومیو، اسم نقاشی من ایران است.» شیما گفت: «نه. ایران اسم­کشورماست.» بابا گفت: «خب باشد. کشور ما این­شکلی است. تازه­دایی­حمید با تفنگش ایستاده و مواظب­است که کسی به این گربه کاری نداشته باشد.» شیما غصه­اش شد. دماغش را بالا کشید و گفت: «دلم برای دایی حمید تنگ شده. حالا دایی حمیدم کجاست؟» مامان یکی از گوش­های­گربه را نشان داد وگفت: «این­جاست. ببین طفلکی چه­قدر از ما دور است.آخر ما نزدیک دم­گربه هستیم.» شیما گفت: «کاشکی دایی حمید برود خانه­ی عزیزجان یا عمه شهین تا تنها نباشد.خانه­ی­آن­ها کجاست؟» مامان با انگشت پشت گربه را ناز کرد. همان جایی که قوز کرده بود و گفت: «آن­ها این­جا هستند. کاشکی چند روز می­رفتیم مسافرت خانه­ی عمه شهین.» بابا خندید و سرش را خاراند. مامان گفت: « فهمیدم، نمی­شود!»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 167صفحه 4