مجله خردسال 168 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 168 صفحه 6

صبح روز بعد، همه­ی مردم ده به دشت رفتند تا اطراف دهکده را خوب بگردند. ناگهان در چمن­زار پشت تپه­ها گاو را دیدند که مشغول علف خوردن بود. مردم با خوش­حالی به طرف گاو دویدند. گاو خیلی ترسیده بود، می­خواست فرار کند که پیرزن را دید. پیرزن، سر بدون شاخ گاو را نوازش کرد وگفت: «گاو قشنگم، گاو مهربانم، چرا مرا تنها گذاشتی؟» مردم ده یکی­یکی به پشت گاو دست کشیدند و گفتند: «خدا را شکر که تو را پیدا کردیم. تو خوبی، پر فایده­ای و ما همه دوستت داریم!» مردم ده گاو را به خانه­ی پیرزن برگرداندند و ازآن روز به بعد، هیچ وقت، هیچ­کس درباره­ی شاخ گاو حرفی نزد همه می­گفتند: «عجب شیر خوبی دارد. چه ماست خوش­مزه­ای! به به عجب پنیری!» پیرزن می­خندید و گاو خوش­حال بود.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 168صفحه 6