مجله خردسال 168 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 168 صفحه 18

رفت و به طویله رسید. جلوی طویله پر از علف بود. می­خواست علف­ها را بو کند که فریاد زد: «از این جا برو! این علف­ها غذای من هستند.» نگاهی به کرد و چیزی نگفت و رفت. گرسنه بود، اما انگار توی مزرعه چیزی برای خوردن نبود. تصمیم گرفت از مزرعه بیرون برود که ناگهان صدای را شنید. درحالی که قدقدقدا می­کرد، را صدا زد و گفت: « ! بیا که با تو کار دارد.» گفت: «من به علف­های دست نزدم. از آن­ها نخوردم» گفت: «می­دانم! زودبیا! منتظر است.»

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 168صفحه 18