مجله خردسال 179 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 179 صفحه 6

ناگهان صدایی شنید، صدای زنگوله­ی گاو مادربزرگ. با عجله در را باز کرد و به بیرون خانه نگاه کرد. پدر و مادربزرگ نزدیک خانه رسیده بودند. گاو مادربزرگ هم همراه آن­ها بود. پدر، مرغ و جوجه­ها را هم آورده بود. پسر با خوش­حالی جلو دوید و مادربزرگ را بغل گرفت. مادر خندید و گفت: «حالا برو و با بچه­ها بازی کن. مادربزرگ برای همیشه پیش ما می­ماند. ما همه با هم خوش­حال­تر خواهیم بود.» مادربزرگ می­خندید و پسر را می­بوسید. گاو ماع ماع می­کرد و زنگوله­اش را تکان می­داد. مرغ و جوجه­ها هم شاد بودند و سر و صدا می­کردند. راستی که آن­ها در کنار هم خوش­حال­تر و خوش بخت­تر بودند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 179صفحه 6