خشک کند.
سرش را رو به آسمان گرفت و فریاد زد: « ! دیگر نتاب!»
سرش را از آب بیرون آورد و با تعجب به نگـاه کرد و گفت: «این چه حرفی است که میزنی، مگر میشود که نتابد.»
گفت: «مگر نمیدانی که اگر همینطور بتابد، آب خشک میشود.»
کمی به دور و برش نگاه کرد و گفت: «کی گفته آب خشک میشود.»
گفت: « این را گفت.»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 137صفحه 18