فرشتهها
مادرم میگوید: «وقتی پدربزرگ خوابیده است، آرام بازی کن.»
پدرم میگوید: «تا وقتی مادربزرگ سر سفره نیامده، نباید غذا خوردن را شروع کنیم.»
مادرم میگوید: «وقتی پدربزرگ نماز میخواند، نباید با او حرف بزنی.»
پدرم میگوید: «بوسیدن پدربزرگ و مادربزرگ، آنها را خوش حال میکند.»
مادرم میگوید:
«هروقت پدربزرگ و مادربزرگ خوش حال باشند، فرشتهها میخندند و خدا خوش حال میشود.»
من پدربزرگ و مادربزرگم را به اندازهی همهی ستارهها... نه! به اندازهی همهی آسمان دوست دارم.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 153صفحه 8