قصهیحیوانات
2) و خانم موشه کنار بچهها ماند.
4) گرگ آقا موشه را دید.
با دست او را به هوا پرت کرد و دهانش را باز کرد تا او را بخورد.
1) یک روز آقا موشه از لانه بیرون آمد تا غذا پیدا کند.
3) آن روز یک گرگ گرسنه هم برای پیدا کردن غذا، از لانه بیرون آمده بود.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 153صفحه 20