یکاتفاق
مرجان کشاورزی آزاد
یکی بود، یکی نبود.
یک روز قشنگ برفی، دوتا دوست خوب، یعنی میمون و خرگوش مشغول برف بازی بودند.
خرگوش یک کلاه بافتنی به سرش گذاشته بود تا گوشهایش سرد نشود. اما میمون کلاه نداشت.
خرگوش به میمون گفت: «بیا کلاه مرا به سرت بگذار تا گوشهایت گرم شوند.»
میمون خیلی خوش حال شد وکلاه خرگوش را گرفت تا روی سرش بگذارد، اما ناگهان باد تندی وزید و کلاه خرگوش را از سر میمون برداشت و با خود برد.
خرگوش عصبانی شد وبه میمون گفت: «چرا مراقب کلاهم نبودی؟» میمون خیلی ناراحت شد. دلش نمیخواست باد، کلاه خرگوش را ببرد اما باد آن را برده بود.
خرگوش با میمون قهر کرد وبه خانه رفت. میمون هم به خانه برگشت.
مادر خرگوش وقتی او را بدون کلاه دید پرسید: «پس کلاهت کجاست؟» خرگوش جواب داد: «میمون آن را گم کرد!» روز بعد، میمون هرچه منتظر شد، خرگوش برای بازی نیامد.
مادر خرگوش به خرگوش گفت: «نمیخواهی برای بازی بروی؟»
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 219صفحه 4