مجله خردسال 219 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : احمد قائمی مهدوی

ویراستار : نیرالسادات والاتبار

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء – مرجان کشاورزی آزاد

موضوع : خردسال

مجله خردسال 219 صفحه 8

فرشته­ها چند روز پیش، حسین خانه­ی ما بود. دایی عباس و زن دایی، جایی کار داشتند. آن­ها حسین را پیش ما گذاشتند و رفتند. ظهر، مادر سفره­ی ناهار را پهن کرد و من و مادر و حسین با هم غذا خوردیم. بعد از غذا، من و حسین رفتیم تا با هم بازی کنیم و مادرم مشغول جمع کردن سفره شد. به حسین گفتم: «بیا با هم کمک کنیم تا سفره زودتر جمع شود.» من و حسین ظرف­ها را یکی­یکی به آشپزخانه می­بردیم که دیدم مادرم خرده نان­ها را در یک ظرف جمع کرده. گفتم: «مادر، این را بدهید من دور بریزم.» مادر گفت: «نه! مگر مهمان­هایت را فراموش کرده­ای؟» من به حسین نگاه کردم. او تنها مهمان ما بود. ناهارش را هم خورده بود. خندیدم و گفتم: «مهمان؟!» مادرم همین طور که سفره را جمع می­کرد گفت: «می­دانی هر روز امام دور سفره­ی کوچکشان چندین مهمان داشتند؟» گفتم: «نه! نمی­دانم.» مادرم من و حسین را کنار پنجره برد و گفت: «نگاه کن! هوا خیلی سرد است. گربه­ها و گنجشک­ها گرسنه هستند. توی سفره­ی ما، برای سیر کردنشان چیزهایی پیدا می­شود.» گفتم: «من فهمیدم! مهمان­های امام گنجشک­ها بودند!» حسین گفت: «پیشی!» من خندیدم و به مادر نگاه کردم. من و حسین آن روز خرده­های نان باقی مانده در سفره را به گنجشک­ها دادیم. همان­ها که هر روز مهمان سفره­ی امام بودند.

مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 219صفحه 8