مجله کودک 41 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 41 صفحه 24

دریاچة مکفیگلبی نویسنده: کارول مور مترجم: نادیا علاء پشت دیوارهای قرمز رنگ یک انبار، کنار یک بیشه، دریاچهای زیبا قرار داشت که برگهای یک درخت بلوط قدیمی روی آن سایه انداخته بود. قبل از اینکه دیر بشود، اجازه بدهید صاحب این دریاچه و زمین را به شما معرفیکنم. اومردی بودبهنام «مکفیگلبی». مک فیگل بی ماهیگیری در این دریاچهراممنوع­کرده­بود، به خصوص برای پسر بچه­های­کوچولوو شیطان؛ دلیلش هم این بود که میکفت: «تا من اینجا هستم، به هیچ پسربچهای اجازه ماهیگیری در این دریاچه را نمیدهم. پسر بچهها سر و صدای زیادی راه میاندازند. آنها با فریادها، خندهها و کفزدنهایشان­ماهیها را میترسانند، آب را گلآلود میکنند و کاغذهای­آدامسوشکلاتشان را توی آب میاندازند. باید احمق باشم که اجازه بدهم اینها در دریاچة من ماهیگیری کنند.» تا مدتها کسی جرات نمیکرد در آندریاچه ماهیگیریکند تا این که سر و کلة جورجی جانسون پیدا شد. این پسر بچه تصمیم گرفت قانون ایندریاچه را عوضکند. او میگفت: «منبه­اینحرفها کاری ندارم، هوس کردهام زیر سایة درخت بلوط کنار دریاچه که خیلی هم خوش آب و هواست،ماهیگیری کنم.من به پشت راز می­کشم، چوب ماهیگیری را با پنجه­هایم نگه می­دارم و زیر گرمای تابستان اون قدر چرت میزنم تا گربه مـاهی یا چیزی شبیه اون صید کنم. اگر هم توی دردسر افتادم، دست هیچ کس به من نمیرسه، چون خیلی تند میدوم.» دیگران به او هشدار میدادند که: «دریاچه با دریا فرق میکنه. تو نمیتونی بدون اجازه از دریاچه ماهی بگیری. این یه نوع دزدیه، تازه چه میدونی که با چه چیزهای عجیب و غریبی ممکنه روبهرو بشی. هیچکس نمیدونه به غیر از ماهی، کفش کهنه یا آت و آشغال، چه چیزهای دیگهای ممکنه تو این دریاچه پیدا بشه. ممکنه با خطری روبرو بشی، پس بهتره خیلی مواظب باشی. ماهیگیری تو اون دریاچه؟! ما که جرأتشرو نداریم.» اما جورجی گوشش به این حرفها بدهکار نبود. او در حالی که دماغش را میخاراند، با خودش فکر کرد: حالا که تا این حد به ماهیگیری علاقه دارم، چرا باید از دریاچة مک فیگل بی وحشت داشته باشم؟! پس یک روز صبح زو چوب ماهیگیریاش را برداشت و سینه خیز و مخفیانه از انبار آجری مک فیگل بی گذشت و از کنار بیشه به طرف دریاچه رفت. در آنجا زیر سایه درخت، طعمه را سر قلاب ماهیگیری گذاشت و آن را به اعماق

مجلات دوست کودکانمجله کودک 41صفحه 24