
یک کلک تابستانی!
آن قدر فکر کردم تا بالاخره فهمیدم که چه کلکی بزنم تا پول توجیبیام بیشتر شود. تا مدرسهها تعطیل شد، رفتم پیش بابام و گفتم: «باید پول تو جیبیام را بیشتر کنی!»
بابام گفت: «برای چی؟»
گفتم: «برای اینکه تابستان شده.»
بابام گفت: «چه ربطی دارد؟»
گفتم: «آخر روزهای تابستان بلندتر است»
بابام گفت: «خب بلندتر باشد، که چی؟»
گفتم: «خب، وقتی روزها بلندتر است، آدم وقت بیکاری بیشتر دارد.»
بابام گفت: «خب داشته باشد، که چی؟»
گفتم: «خب، وقتی آدم بیکار باشد، وقت خوردن بیشتر دارد و بیشتر دلش چیز میز میخواهد.»
بابام کمی فکر کرد و بعد گفت: «کهاینطور!خبروزهایتابستان چندساعت بلندتر است؟»
گفتم: «حدود سه ساعت.»
بابام گفت: «برای این سه ساعت، سی
تومان به پول تو جیبیات اضافه میشود و پول
تو جیبیات میشود صد و سی تومان.»
از خوشحالی پریدم بالا و بابام را بوسیدم و گفتم: «آخ جان.»
یکدفعه بابام گفت:
«صبر کن، هنوز حرفم تمام
نشده، زمستانها هم که روزها
سه ساعت کوتاهتر است از صد تومان
پول توجیبیات، سی تومان کم
میشود و میشود هفتاد تومان.»
مجلات دوست کودکانمجله کودک 41صفحه 16