مجله کودک 42 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 42 صفحه 30

جهان دوست یک شب در پایگاه پلیس آزاده اکبری مارتین از آلمان وارد گپ شد. ماریا از برزیل وارد گپ شد. ژان: سلام ماریا. سلام مارتین. من ژان از فرانسه هستم. آلیکو: من هم ژاپنیام. سلام به همگی. مینا از هند وارد گپ شد. مینا: سلام به همه. امیدوارم همگی خوب و سرحال باشید چونه من تازه، حالم کمی بهتر شده است. آرش از ایران وارد گپ شد. آلیکو: مگر چه اتفاقی برایت افتاده بود؟ مینا: دیروز وقتی از مدرسه برمیگشتم، تصمیم گرفتم میانبر بزنم و گم شدم! ژان: بعد چه اتفاقی افتاد؟ کتی از استرالیا وارد گپ شد. مینا: خیلی ترسیده بودم. هیچ کدام از خیابانها و کوچهها را نمیشناختم. یک سگ هم دنبالم کرده بود. ژان: چرا از پلیس کمک نخواستی؟ مینا: اگر میبینی که الان این جا نشستهام و دارم با شما گپ میزنم، به خاطر این است که پلیس مرا به خانهام رساند! ماریا: این اتفاق برای من هم افتاده است. ولی من زیاد به خودم زحمت ندادم و از اول، به پلیس مراجعه کردم! کتی: اول سلام و دوم این که فکر کنم ماریا کاردستی انجام داده است. در کتاب درسی ما، یک بخش راجع به پلیس است. در آن درس ما خواندهایم که در این جور مواقع، فقط باید به پلیس اعتماد کرد. مارتین: خیلی جالب است که ما داریم دربارة پلیس بحث میکنیم. چون هفته گذشته، من یک شب در پایگاه پلیس منطقهمان خوابیدم. آرش: یعنی... یعنی کار بدی کرده بودی و زندانی شده بودی؟ مارتین: نه! پلیس منطقهای در آلمان، هر ماه یک شب را برای آموزش نکات ایمنی به بچهها اختصاص میدهد. ما با افراد پلیس فوتبال و هاکی بازی میکنیم. از آنها دفاع شخصی یاد میگیریم. حتی برای یک شب، لباس پلیس هم میپوشیم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 42صفحه 30