مجله کودک 48 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 48 صفحه 31

خوزه: حتماً تعداد مشق هایی هم که بچه ها باید می­نوشتند، سه برابر شده بود...! زنبق: نه... شوخی نکن. آقا ی رجایی خیلی هم مهربان بود. آقای رجایی وقتی اولین بار به سازمان ملل رفت، پاهایش را به نمایندگان همه کشور ها نشان داد تا جای شکنجه های زمان شاه را ببینند... اقبال: پس رئیس جمهور شما، معلم خیلی فداکاری بوده... زنبق: بله، آقای رجایی همه عمرش را مبارزه کرد و بالاخره هم مخالفان ایران، نتوانستند حضور او را تحمل کنند و او را به شهادت رساندند. جرج: چطور او را کشتند؟ زنبق: دردفتر نخست وزیری بمب کار گذاشتند. غیر از رئیس جمهور، نخست وزیر ایران یعنی آقای «باهنر» هم آنجا بودند. به نظر من این جور کشتن آدمها خیلی ظالمانه است.این کارها را منافقین می­کنند... اقبال: منافقین کی هستند؟ زنبق: آدمهایی که تحمل ندارند ببینند مردم به جمهوری اسلامی راٌی داده اند. آنها مخالف حکومت ایران هستند. می نا: در کشور من هم گروههای مخالف وجود دارند. از «گاندی» چیزی شنیده اید؟ محمد: فکر کنم همه گاندی را بشناسند. گاندی کسی بود که هند را از استعمار انگلستان آزاد کرد. درست می­گویم می نا؟ می نا: بله، گاندی با خیلی چیزها مبارزه کرد. او سعی کرد مردم هند را بیدار کند تا با دشمنانشان بجنگند، به خاطر همین درست مثل رئیس جمهور شهید ایران، عده ای نمی­توانستند مبارزات او را تحمل کنند.به خاطر همین او را کشتند... جرج: گاندی چطور کشته شد؟ می نا: وقتی یک بار میان جمعیت راه می­رفت، از نزدیک به او شلیک کردند مردم هند، مدتها عزادار بودند. مردم آرامگاه گاندی را در سالگرد کشته شدنش، گلباران می­کنند. مردم هند، او را خیلی دوست داشتند. جرج: به این جور کشته شدن آدمها می­گویند: ترور. این را در مدرسه به ما یاد داده اند. چون یکی از رئیس جمهورهای آمریکا هم ترور شده.اسم او «جان.اف.کندی» بود و وقتی داشت از یک شهر بازدید می­کرد در ماشینی کا نشسته بود هدف گلوله قرار گرفت. خوزه: بعد از آن ، دولت آمریکا با چه کشوری وارد جنگ شد؟ جورج: مگر قرار بود وارد جنگ شود، آن ترور یک مخالفت داخلی بود. زنبق: آخر دولت آمریکا همیشه می­گوید که می­خواهد با ترور مبارزه کند . ولی به این بهانه جنگ راه می­اندازد. اقبال: از آن هواپیما هایی که 11 ستامبر به برج های تجارت جهانی در آمریکا می­خوردند، چیزی می دانید؟ محمّد:بله، همه آن صحنه را دیده اند. آن انفجار وحشتناک... اقبال : آمریکاییها گفتند که «بن لادن» این کار را کرده و به افغانستان حمله کردند.آنها مردم بی گناه را به خاطر او کشتند. به نظر من همین هم یک جور ترور است. جرج: همه مردم آمریکا با این کارها موافق نیستند. زنبق: پس بهتر است به دولت آمریکا بگویند که برنامه­های جنگی­اش را متوقف کند. آیا این خنده­دار نیست که ایران با آن همه ضربه­ای که از تروریسم دیده است، حامی آن معرفی بشود؟ اقبال: من هم امیدوارم که جرج و همه مردم آمریکا جلو این کارها را بگیرند. چون از کشور من جز یک خرابه چیزی باقی نمانده. سالهاست که در افغانستان جنگ است ... محمّد: شما یک رهبر محبوب هم داشته­اید: ((احمد شاه مسعود؟)) اقبال: بله، او هم ترور شد. دو نفر در لباس خبرنگار به او حمله کردند و او را کشتند ... مردم افغانستان خیلی ناراحت شده بودند، احمد شاه مسعود سالهای زیادی برای افغانستان مبارزه کرده بود. زنبق: وقتی رجایی و باهنر در اثر انفجار به شهادت رسیدند، مردم به خیابانها ریختند و جنازه سوخته شدۀ آنها را تشییع کردند. البته غیر از رجایی و باهنر چهره­های دیگری هم در ایران ترور شده­اند. می­نا: اصلاً دوست ندارم در مورد این جور چیزها، حرفی بشنوم. خیلی غم انگیز است. آدمها باید بتوانند همدیگر را تحمل کنند. خوزه: بله، باید بتوانند، امّا بعضی موقع­ها شاید به نفعشان نیست که این کار را بکنند ... خب، من می­روم تا بقیه مشق­هایم را بنویسم! امیدوارم که هیچ وقت دیگر خبر کشته ­شدن آدمها را نشنوم ...

مجلات دوست کودکانمجله کودک 48صفحه 31