جنگل پر دردسر
ننه کلاغه قصه نمی گوید
یلدا شرقی قصه اول
آقا خرسه گفت: «نه خیر، من بهتر از اون خبر دارم، این ننه کلاغه فقط میخواد منو خراب کنه، اصلاً اون پیر شده و قاطی پاتی حرف میزنه.»
ننه کلاغه از حرف آقا خرسه ناراحت شد و همان طور که بال میزد و میرفت،گفت: «باشه، حالاکه من پیر شدم، بهتره دیگه اصلاً حرف نزنم.»
یلدا شرقی
وقتی خیابان داشت به جنگل میآمد، آقا خرسه و خانم قورباغه و خاله میمون و آقاخرگوشه هم با بچههایشان پشت درختها ایستاده بودند و یواشکی سرک میکشید. ننه کلاغه هم روی بلندترین درخت نشسته بود و آدمها را نگاه میکرد. وقتی کارآنها تمام شد ورفتند، همهشان آمدند و توی خیابان ایستادند و آن را بررسی کردند.
خاله میمون گفت: «واه،چرا جنگل رواین ریختی کردن؟»
آقا خرسه گفت: «آدمـا با هم دعواشون شده،، یک عده میگفتن جنگل مال ماست، یک عده دیگه هم می گفتن، نهخیر مال ماست، بعد هی بههم شاخ زدن و هیدم همدیگه روکشیدن و هی همدیگه رو گاز گرفتن.»
آقاخرگوشه با تعجب آقاخرسه را نگاه کرد وگفت: «ولی آقا خرسه، آدما نه دم دارن، نه شاخ.»
آقا خرسه گفت: «خودم دیدم. بعضیهاشون دارن.»
خاله میمون بچهاش را که بغلش بود، گذاشت زمین و گفت: «تو چه جوری خودت دیدی؟ تو که اگه بری تو شهر فوری دستگیرت میکنن و میبرنت زندان باغ
وحش.»
خانم قورباغه گفت: «آخـرش ما نفهمیدیم چرا جنگل رو نصف کردن.»
ننه کلاغه گفت: «اونا جنگلرو نصف نکردن، این اسمش خیابونه. آدما برای اینکه راحتتر بتونن توجنگل رفت و آمد کنن و بگردن و راهشون رو به شهرهای دیگر نزدیکتر کنن، خیابون کشیدن. اینوهمبگم که خیابون خیلی هم جایخوبی نیست، خطرناکه.»
خاله میمون گفت: «ننه کلاغه درست میگه، هر چی باشه، اون تو شهر زندگی کرده، آدمارو خوب میشناسه.»
مجلات دوست کودکانمجله کودک 56صفحه 28