مجله کودک 56 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 56 صفحه 12

داستان های یک قل، دوقل قسمت چهل و سوم گربه ای که به مدرسه آمد طاهره ابید یک پیشی کوچولو آمده بود توی حیاط مدرسۀ من و محمد حسین. پیشی یه آن قدر کوچولو بود، آن قدر کوچولو که خوب خوب بلد نبود راه برود. اول اولش پویا پیدایش کرد، یکدفعه­ای داد زد: «بچه­ها، بچه­ها یک چیز خوب.» بچه پیشی­یه چسبیده بود به دیوارو هی میو میو می کرد، چشمانش خیلی کوچولو بود. سبیل هم نداشت، موهایش هم کم بود. من گفتم: «چقدر موهایش کمه.» محمد حسین گفت: «آخه می­خواسته بیاد آمادگی، برای همین باباش بردتش سلمونی، موهاش رو زده.» بچه­ها خندیدند؛ ولی آرش نخندید و گفت: «راست­راستی این­هم می­ره آمادگی؟» بچه­ها بیشتر خندیدند. پویا گفت: «آره، پس چی؟ نمی­بینی اومده تومدرسه ما؟! » من گفتم: «پس ببریمش سر کلاس تا نقاشی بکشه، شعر یاد بگیره و برای مامانی­اش بخونه». محمد حسین گفت: «آره خیلی خوبه». بعد محمد حسین به پویا گفت: «بغلش کن ببریمش تو کلاس.» پویا گفت: «خودت بغلش کن.» محمد حسین گفت: «ترسو، ترسو!» پویا گفت: «تو هم می­ترسی !» بعد محمد حسین به من گفت: «تو بغلش کن.» من بلند شدم و یک کمی رفتم عقب و گفتم: «اِه، زرنگی ! به من ربطی نداره، کثیفه، خودت برش دار». من می­ترسیدم پیشی یه چنگم بیندازد. محمد حسین یواش دستش را برد جلو، می­خـواست کمر پیشی یه را بگیرد. پیشی یه میـو میـو کرد و دستـش را برد که محمد حسین راچنگ بزند،محمدحسین دستش راکشید، بعددوباره دستش رابردجلووگردن پیشی­یه­را گرفت. من و آرش جیغ زدیم. محمدحسین بلندشدکه برودتوی کلاس. پیشی کوچولو هی میو میو کرد. ما هم دنبال محمد حسین راه افتادیم، کم کم بچهپ­های دیگر هم آمدند. بچه­ها خیلی سروصدا می­کردند. پویاگفت: «صدا ندهید، خانم رستمی می­آیدها، اون وقت نمی­گذاره ببریمش توی کلاس.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 56صفحه 12