مجله کودک 82 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 82 صفحه 22

لبخند دوست کوه های سخنگو مترجم: عفت خسروی روزی کشاورزی ساده دل و همسرش به یک جشن عروسی دعوت شدند. آنها تعدادی گاو داشتند که باید مراقبت و نگهداری می شدند. به همین خاطر آن دو نفر نمی توانستند با هم به جشن بروند و ناگزیر باید یکی از آن دو برای نگهداری از گاوها و غذا دادن به آنها در خانه می ماند. اما تعیین اینکه چه کسی به جشن برود و چه کسی در خانه بماند کار خیلی دشواری بود. زن رو به شوهرش کرد و گفت: «باید شما در خانه بمانی، شما همیشه به شهر می روی و من مجبورم در خانه بمانم و به تنهایی به کار گاوها و تهیه غذایشان رسیدگی کنم. حالا یک فرصت طلایی دست داده، و همانطور که می دانی من در تمام عمرم در جشن عروسی کسی شرکت نکرده ام.» مرد گفت: «البته این من هستم که به جشن خواهم رفت همسر عزیزم! و همانطور که شما هم می دانی من بلد نیستم چطوری گاوها را بدوشم، تازه می خواهم عموزاده هایم را که مدت خیلی زیادی است ندیده ام در این مراسم ببینم.» زن اصرار کرد وگفت: «غیر از من کسی هرگز به جشن نخواهد رفت. از این ظلم و خودخواهی دست بردار. شما فقط به فکر خودت هستی.» مرد پاسخ داد: «همسر عزیزم، من اصلاً ظلم نمی­کنم و خودم را هم ترجیح نمی دهم. همه آنچه من می خواهم به نفع هر دوی ما و زندگی مان است.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 82صفحه 22