مجله کودک 93 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 93 صفحه 9

مهرناز:«ولم کن!» چقدر این ریحانه بدجنس است. می خواهد همه سمانه مال خودش باشد. بی خود اصرار نکن بر نمی گردم! همان بهتر که تو فقط به حرف های دختر عمویت گوش بدهی. آن قدر حواسم را پرت کردند که خوردم زمین. خدا کند صورتم طوری نشده باشد. چقدر توت سیاه روی زمین ریخته است! اگر هنوز با هم دوست بودیم الان زیر این درخت، با هم توت می خوردیم. چقدر تنهایم، اما دیگر هیچ وقت زنگ خانه شان را نمی زنم! سمانه:«قهر کردی که بروی تنهایی توت بخوری؟!» مهرناز:«توت را شما خورده اید. من فقط زمین خورده ام!» سمانه:«ریحانه کمی خورد. اما من بدون تو، توت نخوردم. صورتم را این جوری کردم تا تو کمی بخندی.» مهرناز:«مرا بگو. می خواستم دیگر خانه شما نیایم.» هر سه:«ببین چه شکلی شده ایم.» مهرناز:«خوب شد پاک شد.؟» ریحانه:«خوش به حالتان که این قدر همدیگر را دوست دارید!»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 93صفحه 9