مجله کودک 93 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 93 صفحه 28

قصه دوست نوشته ولفگانگ اکه ترجمه: سپیده خلیلی دزد شکلات در واقع «پله موشل شک» جاعل گذرنامه بود. او این شاخه کارش را مدیون تمام مدتی بود که تاکنون در عمر پنجاه سالهاش مجبور شده بود در زندان بگذراند، اگر با وجود این، اسم مستعارش «شیرینی شکلاتی» بود، تنها و فقط به این دلیل بود که او همیشه از میل تمامنشدنیاش به شکلات در عذاب بود. فرقی نمیکرد که شکلات قهوه باشد، یا فندقی، یا شیری، یا دانههای شکلات شهددار، شکلات محتوی بادام تلخ یا شکلاتهای زیبا و گرانبها. «پله موشل» همه چیز را با همین لذت و اشتیاق به هم ارتباط میداد. اگر بخواهیم در یک کلمه بگوییم (البته در این مورد چند کلمه): پله برای شکلات حاضر بود به هر کار زشت و پلیدی دست بزند. مثلا او هر ماه جیره شکلات چهار هفته دیگرش را میدزدید. و اگرچه پلیس از این علاقه شدید او خبر داشت، هیچ وقت فرصت نمیکرد پله را در حین انجام جرم غافلگیر کند، یا دلایل حقوقی برای دستگیری او پیدا کند. تا این که روز دهم مارس رسید. روزی که «شیرینی شکلاتی» تصمیم گرفت دوباره جیره تمامشدهاش را پر کند. او به عنوان محل کار، یک مغازه شکلاتفروشی را که در انتهای دیگر شهر قرار داشت، انتخاب کرد. بیست دقیقه از نیمه شب گذشته بود که سوار ماشینش شد... حتما فکرهای قبل از لذت بردن از خوردن شکلات بود که باعث شد او بیاحتیاطی کند؛ بنابراین اصلا متوجه نشد که وسط شهر تندتر از حد مجاز رانندگی میکند. تازه وقتی که دید یک ماشین پلیس در کنارش ظاهر شد، فهمید که زنگها برای چه به صدا درآمده. بدون امتناع، بیست مارک بابت «اجرت هشدار» پرداخت کرد، سرش را به تایید آگاهی از گناه تکان داد و با قیافه شرمندهای، قبض جریمهای را که برایش صادر شده بود تحویل گرفت. برگ جریمه را هم مثل بقیه یادداشتهای مهم و بیاهمیت زیر بند عرقگیر کلاهش چپاند. ساعت پنجاه و پنج دقیقۀ صبح، در نزدیکی قنادی، ماشینش را زیر سایه یک تابلوی تبلیغاتی بزرگ پارک کرد و از صندوق عقب، یک ساک مسافرتی بزرگ و جادار برداشت. تا مغازه شکلات فروشی درست صد و پنجاه متر مانده بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 93صفحه 28