مجله کودک 94 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 94 صفحه 8

اگر دلت آیینه باشد نوشته: مژگان بابامرندی امیرمحمد لاجورد وقت داروهای مادربزرگ است. الهام:«مادربزرگ چرا غمگینی؟» آخر امروز روز شهادت مادر همه مادرهای دنیاست. مادربزرگ کش سرم را آورده ام تا مثل آن روزها موهایم را شانه بزنی و ببافی. حالم خیلی بد است. فرشته، بیا با هم وضو بگیریم بعد برای سلامتی مادربزرگ نماز بخوانیم و دعا کنیم. ولی چه سر و صدایی از توی راهرو می آید! حنانه و نگین: تنهایی بازی می کنی؟ بازی نمی کنم. می خواستم با فرشته برای سلامتی مادربزرگ نماز بخوانم و دعا کنم. صبر کن تا ما هم چادرمان را برداریم و بیاییم. آمدیم. این جا نه، توی حیاط... چون هم مادربزرگم خواب بود و هم همیشه می گوید اگر کسی از ته قلبش، زیر آسمان آبی دعا کند دعایش زودتر مستجاب می شود ... چقدر خنک شدم. آب چقدر خوب است. مادربزرگم می گوید تمام آب ها هم مال فاطمه زهرا (س) است. پس باید مراقب آن باشیم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 94صفحه 8