مجله کودک 102 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 102 صفحه 12

داستان دوست روشنترین شب خدا به مناسبت عید مبعث (27 رجب) محمدعلی دهقانی کوه، یک تپّة صخرهای بود که از سنگهای سخت و محکم شکل گرفته بود و بالارفتن از آن آسان نبود. در بالای کوه، غاری کوچک و کمعمق به چشم میخورد. ارتفاع دهانة غار به حدّی بود که یک آدم معمولی میتوانست به حالت ایستاده وارد آن شود، بیآن که سرش به سقف غار بخورد. درازی و عمق غار به اندازهای بود که یک نفر آدم معمولی به راحتی میتوانست در میان آن دراز بکشد و استراحت کند. غار «حرا» محلّ خلوتکردن محمّد مصطفی(ص) و راز و نیاز او با پروردگار بود. جایی که بعد از سی و پنج سالگی، پیامبر هر سال، یک ماه تمام به آغوش آن پناه میبُرد! دیگر این کار هر سالة او شده بود، که شب اوّل ماه رمضان، غذای کمی با خودش بردارد و راه غار را در پیش بگیرد. فاصلة زیادی میان خانة محمّد و خدیجه، با کوه و غار «حرا» نبود. خدیجه، با نگاهی مهربان شوهرش را تا دوردست بدرقه میکرد. او زن بسیار عاقل و هوشیاری بود و خیلی خوب میدانست که همسرش، بیشتر از هر چیز دیگر در این دنیا، به همین خلوت و تنهایی احتیاج دارد. او محمّد را از جان و دل دوست میداشت و حاضر بود با صبر و حوصله تا سحر منتظر بازگشت او بماند. محمّد (ص)، تمام ماه رمضان را تنها در غار حرا به سر میبرد. تفکّر در رازهای آفرینش، و نیایش پروردگار جهان، در آن غار کوچک و تاریک، بهترین و زیباترین لحظههای زندگی او را رقم میزد. وقتی که ماه رمضان به آخر میرسید، محمّد (ص) از غار بیرون میآمد، با قدمهای آرام از کوه سرازیر میشد و راه شهر را در پیش میگرفت. امّا قبل از آن که به خانه برگردد، کنار خانة کعبه میرفت و چند بار دور آن طواف میکرد و تسبیح و ستایش خدای ابراهیم(ع) را میگفت. گاهی محمّد(ص) در خانه با همسرش خدیجه، از لحظههای تنهایی غار حرف میزد.از شور و حال نیایش، از لذّت تفکّر در رازهای آفرینش، و از احساس شیرین شوهرش گوش میداد و سعی میکرد با تمام وجود او را بفهمد. هرچه میگذشت، شور و هیجان محمّد(ص) بیشتر میشد. کمکم خدیجه احساس کرد که همسرش آرام و قرار ندارد. یک جور احساس شادمانی غریب، تمام وجود مرد را پُِر کرده بود. محمّد، مثل یک تکّه نور و آتش شده بود! خدیجه این نشانهها را میدید و میفهمید، امّا نمیدانست چه باید بکند. فقط احساس میکرد که باید اتّفاق بزرگی در راه باشد. * * * * محمّد(ص) قدم به چهلمین سال زندگیاش گذاشته بود. حالا دیگر غیر از ماه رمضان، او از هر فرصتی برای رفتن به غار حرا استفاده میکرد؛ شعبان، رجب، ذیحجّه، و هر وقت دیگر...

مجلات دوست کودکانمجله کودک 102صفحه 12