مجله کودک 110 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 110 صفحه 31

مادرش جواب میدهد:«پس باشد، هر طور که تو بخواهی. آن قابلمةآبی قدیمی را از پشت کمد آشپزخانه بردار. من واقعاً مشتاقم که ببینم با آن چه کار میکنی.» کانگورو کوچولو میگوید: «متشکرم مامان.» و میجهد و از خانه بیرون میرود. این بار پنج دقیقه بیشتر طول نمیکشد که کانگورو کوچولو دوباره برمیگردد. او میپرسد: «هی مامان، چند تا ذغال به من میدهی؟» مادرش میگوید: «ذغال؟ فهمیدم. میخواهی آتش روشن کنی و هویج را بپزی.» کانگورو کوچولو جواب میدهد: «نه، نه. آن را برای کار دیگری میخواهم.» او میرود و چند تکه ذغال از سطل ذغالها برمیدارد، میجهد و از خانه بیرون میرود. بعد از سه دقیقه دوباره میپرد و میآید تو. مادرش میگوید: «مشتاقم که ببینم حالا چه چیزی احتیاج داری.» کانگورو کوچولو میخندد: «تو را، مامان!» - مرا؟ برای چه؟ - برای نگاهکردن. تو باید بیایی و ببینی! آنها با هم میجهند و بیرون میروند. جلو خانه، یک آدم برفی ایستاده است، با یک دماغ هویجی نارنجی، با دکمههای کلفت ذغالی روی شکمش و چشمهای سیاه ذغالی. روی سرش یک کلاه قابلمهای شیک با دو دسته است. مادرش حیرتزده میگوید: «واقعاً یک چیز غافلگیرکننده است، چه آدم برفی قشنگی! تو خودت تنهایی آن را درست کردی؟» کانگورو کوچولو به نشانة مثبت سر تکان میدهد: «تک و تنها، مامان.» او واقعاً خیلی به آدم برفیاش افتخار میکند و اصلاً نمیتواند از دیدنش سیر شود. وقتی مادرش دوباره به خانه برمیگردد، کانگورو کوچولو باز هم کنار آدم برفیاش میایستد، شکم برفی او را نوازش و صاف میکند، یکی از دکمههای ذغالی را فشار میدهد و محکم میکند، یا کلاهش را صاف میکند. سگ کوچولو با سورتمهاش پیش او میآید و کمی به کانگورو کوچولو نگاه میکند و تحسینکنان میگوید: «چه آدم برفی قشنگی! فقط مواظب باش که ندزدنش.» کانگورو کوچولو میپرسد: «چه کسی ممکن است او را بدزدد؟» ادامه دارد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 110صفحه 31