مجله کودک 117 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 117 صفحه 31

«تو سگ آبی کوچولوهستی، و آفتاب را می پرستی، زیر باران می لرزی...» سگ آبی کوچولو زود جملۀ او را کامل می کند: «مجبور هستی، این جا بایستی» خرگوش با خیال راحتی می گوید: «حالا نوبت موش هاست». کوچک ترین موش از بین خواهرهایش می گوید: «خوب، من شروع می کنم: «به من می گویند، موش کوچولو...» موش دوم سریع می گوید: «...و سرانجام خورشید در آمد.» کانگورو کوچولو می گوید: «ولی این اصلاً هم قافیه نیست!» موش دوم می گوید: «هم قافیه نیست، ولی درست است. نگاه کنید. باران تمام شد! خداحافظ، ما باید به راهمان ادامه دهیم!» درست پس از آن، کانگورو و سگ کوچولو زیر چتر تنها ماندند. سگ کوچولو می پرسد: «تو فکر می کنی: باز هم صرف می کند که کشتی مان را روی آب شناوری کنیم؟ دیر وقت است، و من گرسنه ام.» کانگورو می گوید: «خوب باشد، فردا دوباره این جا کنار چشمه می آییم.» چتر را می بندد و ادامه می دهد: «حالا جست می زنیم و به خانه می رویم.» همین که کانگورو و سگ به خانه می رسند، مادر کانگورو بلافاصله می گوید: «چه خوب که چتر همراهتان بود!» سگ کوچولو تأئید می کند: «بله، خوب شد که کشتی را داشتیم» کانگورو کوچولو به نشانۀ تأئید، سر تکان می دهد و می گوید: «وگرنه شانزده تایی خیس آب می شدیم.» مادر کانگورو تعجب می کند و می پرسد: «شانزده تای؟ اصلاً نمی شود باور کرد. حالا بگو ببینم، اوضاع چترتان خوب و ردیف بود؟» کانگورو کوچولو لبخند زنان به سگ نگاه می کند و بعد به کانگوروی مادر می گوید: «نه تنها چتر ما ردیف بود، بلکه هم قافیه هم بود!»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 117صفحه 31