مجله کودک 152 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 152 صفحه 18

فصلی کوتاه از داستان کودکی و نوجوانی حضرت فاطمۀ زهرا(ع)-3 بهترین غمخوار فاطمه رشد می­کرد و بزرگ می­شد،امّا نه مثل یک دختر معمولی،بلکه او دختری متفاوت از همۀ هم­سّن وسالهایش بود.رشد جسمی و عقلی او چند برابر بیشتر از باهوش­ترین دخترهای قریش بود.در حالی که انگشت­های دو دست ودو پایش توانا می­شدند،روح وذهنش هم با سرعتی بسیار زیاد قدّ می­کشید وبزرگ می­شد.واین بود تا... روزی پدر بزرگوارش در کنار خانۀ کعبه نماز می­خواند.«ابوجهل» و چند نفر از مشرکان مکّه در کناری نشسته بودند و این صحنه را تماشا می­کردند. ابوجهل،رو به دوستان خود کردو گفت:«ببینم،چه کسی می­تواند همین الان برود و یک شکمبۀ شتر بیاوردو همین که محمّد به سجده رفت،روی سروگردن او بیندازد؟!» یکی از مردان شرورِآن جمع، داوطلب شد که این کار شیطانی را انجام بدهد.کمی بعد،در حالی که رسول خدا در سجده بود،مشرکان قریش،شکمبۀ بزرگ و سنگین شتر را که پر از پلیدی وآلودگی بود، روی سروگردن ایشان گذاشتند وشروع به شاردن سپس می­نویسد:«ایرانی­ها به مدرسه،مکتب می­گویند.در هر شهر،حتی در هر کوی وبرزن چندین مکتب وجود دارد.در مکتب هر شاگرد با صدای بلند درس خود را می­خواند و چون همه با هم به خواندن درس می­پردازند،غوغا وسروصدای عجیبی برپا می­شود.یکی با صدای بلند الفبا

مجلات دوست کودکانمجله کودک 152صفحه 18