مجله کودک 152 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 152 صفحه 19

تمسخر وریخشندکردند.در این حال،کسی که این صحنه را می­دید،ولی جرأت روبرو شدن با مشرکان رانداشت،دوان دوان خود را به خانۀ پیامبر رساند و به فاطمه خبر داد.فاطمه به سرعت خودش را پدر رساند و با دست­های کوچکش،شکمبۀ شتر را از روی سروگردن پدر برداشت و روی زمین انداخت وشروع کرد به پاک کردن بدن پدر از آلودگی­ها.در این حال، رو ب ابوجهل ودیگران کردو خشم به آنها اعتراض کرد. امّا مگر اذّیت وآزار مشرکان به همین­جا تمام شد؟ کمی بعد،روزی پیامبر از کوچه­ای می­رفت که یکی از مشرکان نادان و سنگدل،سر راهش ایستاد و ظرفی پر از خاک را روی سر پیامبر خالی کرد. پیامبر،با همان حال به خانه برگشت. فاطمه،با دیدن آن وضع،با ناراحتی جلو دوید ودرحالی که سرِ پدر را پاک می­کرد و خاک­ها را روی زمین می­ریخت،سخت گریه کرد. رسول­خدا،دختر کوچکش را دلداری داد وفرمود:«دخترکم،گریه نکن! خدا خودش پدرت را حفظ می­کند.» ادامه دارد می­خواند،دیگری کلمات را هجی می­کند.آن دیگری فارسی و کنار دست او کسی عربی می­خواند.یکی برای دیگری درس را شرح می­دهد.یکی شعر می­خواند و دیگری نثر،وآن دیگری صرف ونحو(دستورزبان) می­خواند و کنار او کسی مشغول رسم است.به فرمان مکتب­دار،همه با تمام نیرو و با صدای بلند درس می­خوانند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 152صفحه 19