مجله کودک 152 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 152 صفحه 8

بکی گفته بود: -همۀ ما به شکلی متفاوت هستیم. وبکی باناراحتی گفته بود: -تو متفاوت نیستی! هرب مهربانانه به او لبخند زده بود: -چرا،متفاوت هستم،می­دانی من هر روز صبح بلند می­شوم ودندان­هایم را مسواک می­زنم و بعد آنها را به دهانم می­گذارم. ودندان­های مصنوعی­اش را به هم کوبید تا بکی حرفش را باور کند. بکی بلند بلند به هرب خندید.او دیگر از حرف زدن با هرب خجالت نمی­کشید،گرچه برای حرف­زدن با بچه­های دیگر هنوز خجالتی بود.اتوبوس قدیمی مدرسه از اینکه دوباره بچه­ها را به مدرسه می­برد،احساس غرور می-کرد،وقتی بچه­ها می­خندیدند و با هم حرف می­زدند،اتوبوس احساس قدرت می­کرد.اهمیتی نداشت که او دیگر درخشان و براق نبود،او از این خوشحال بود که دوباره بچه­ها را سوار کرده است.اتوبوس قدیمی مدرسه آرزو کرد بتواند هر روز بچه­ها را ب مدرسه ببرد. بعدازظهر،هرب واتوبوس دوباره بچه­ها را جمع کردند و سالم به خانه­هایشان رساندند.هر روز تا پایان هفته،هرب و اتوبوس کهنۀ مدرسه،بچه­ها را به مدرسه می­آوردند و می­بردند.روز آخر،مدیر مدرسه تلفنی از هیئت مدیر داشت: -وقتی اتوبوس خراب،تعمیر شود ما رانندۀ جدیدی استخدام خواهیم کرد. مدیر مدرسه پرسید: -پس هرب چه می-شود؟او چکار می­کند؟ آنها گفتند: -خب،حتماً او برای بازنشستگی آماده است. مدیر مدرسه نمی­خواست هرب را از دست بدهد و فکر نمی­کرد هرب راضی به این کار باشد.مدیر مدتی فکر کرد و بعد چیزی به نظرش رسید،به هیئت مدیرۀ مدرسه زنگ زدو بعد از حرف زدن با آنها به حیاط رفت تا هرب و اتوبوس قدیمی مدرسه را ببیند. او به هرب گفت که اتوبوس خراب، آموزگاران کودکان در این دوران(حدود هزار واندی سال پیش)،«حجّاج» نام داشتند.به این ترتیب حجاج یا آموزگار که معنای امروزی آن «مربی» است،کار آموزش همگانی کودکان را آغاز کرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 152صفحه 8