مجله کودک 154 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 154 صفحه 10

سفر سه نفره امیرمحمود لاجورد نوشته : مهسا وکیلیان از اول تابستان به ما قول داده بودند چند روزی به شمال و به ویلای خاله مهین می رویم. حالا تابستان به آخرهاش نزدیک می شد و ما هنوز به مسافرت نرفته بودیم چون بابا هنوز از ماموریت برنگشته بود. نیما آی غر می زد. آی غر می زد. بابا هر شب زنگ می زد و خودش هم ناراحت بود از این که اینجوری شده. غرهای نیما کار خودش را کرد و قرار شد سه نفری به سفر برویم. صبح زود راه افتادیم. همه چیز خوب بود و خوش می گذشت الا بهانه های نیما. مامان دوبار برایمان بستنی خرید. از منجیل که رد می شدیم چشممان به منظره ای افتاد که واقعاً واقعاً زیبا بود ... نیما : « مامان نگه دار. نگه دار بریم پیش اون آدم کوچولوهای لب آب. » مامان : « از همین جا ببین پسرم. دیرمان شده هنوز کلی راه داریم. » نیما : « اصلاً مامان خوبی نیستی. » مامان : « چه ربطی به خوبی و بدی داره ؟ بابای تان نیست، با دوتا بچه می ترسم بریم اونجا ... » اما مگه کسی از عهده غر زدن های نیما برمی آید ؟ من تینا خواهر نیما هستم. خاطرات آن روز جلوی چشمم است. من هم تو دلم خدا خدا می کردم مامانم راضی بشه ... خیلی خوش گذشت. کلی بازی کردیم. بالابر آتش نشانی به حالت تلسکوپی کوتاه و بلند می شود. بعضی بالابرها به طور عادی به طبقه یازدهم یک برج آتش گرفته می رسند و از آن بالاتر نمی روند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 154صفحه 10