مجله کودک 154 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 154 صفحه 13

من : « دستت درد نکنه مامان. کاش نیما هم می خورد. » مامان : « چکارش کنم ؟ ببین از صبح تا حالا چه کار می کنه. گفتم بیارمتان مسافرت بهتان خوش بگذره اما نیما نمی گذاره که. » من : « نیما بلند شو، خوابیدی ؟ » نیما : « خواب نیستم. تو قهرم. » من : « بابا زنگ زد ببیند سلامت رسیدیم یا نه. همش نگران ما بود. گفت ببخشید که نشد تو مسافرت با ما باشه. احوالت را خیلی پرسید. » نیما : « مامان چی گفت ؟ از من چیزی نگفت ؟ » - : « بهش گفت تو که نیستی نیما مرد ماست خیالت راحت باشه. نیما، داشتم فکر می کردم. دوست داشتم می شد دوباره از اول به این مسافرت بیاییم. الان صبح بود و می خواستیم تازه را بیفتیم و مسافرت مان یه جور ... دیگه ای می شد. فکر کنیم خیلی کارها بوده که باید می کردیم و خیلی کارهایی بوده که نباید می کردیم. مامان که بدون بابا دوست نداشت جایی بره. به خاطر دل ما ... » نیما : « فکر می کنی اگه خاله مهین بفهمه یکی از گل های حیاط شو کندیم ناراحت بشه ؟ » این هم پایان تصویر دوست این هفته. پایانی که قرار بود تصویری از یک صحنه رمانتیک از تقدیم یک شاخه گل از طرف پسری به مادرش باشد. اما این لوس ترین، بی مزه ترین خشک ترین و غیر رمانتیک ترین نوع هدیه دادنی بود که تو عمرم دیده بودم. هر چند همینش هم از نیما قابل قبول بود. مامان : « دستت درد نکنه. خودت گلی. » نیما : « از ناهار چیزی باقی مانده ؟ » انواع خودروهای مجهز به بالابر هیدرولیکی. پایه دیگری در قسمت عقب خودرو برای حفظ بیشتر تعادل دارند. 1) سکو 2) بازو یا بوم 3) پایه

مجلات دوست کودکانمجله کودک 154صفحه 13