مجله کودک 175 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 175 صفحه 19

پهلوانی مثل گرشاسب دارد، که پادشاهان روم و هند را به تنگ آورده است. ما چگونه میتوانیم بر حریفی چنین قوی و نیرومند پیروز شویم؟!» پادشاه جوان، نصیحت وزیر را قبول نکرد و گفت: «تو سپاه را بسیج کن و از گرشاسب نترس! او اکنون سرگرم ساختن شهر زرنج است و فرسنگها از پدرش دور است.» به این ترتیب، پادشاه کابل سپاه بزرگی ترتیب داد و با هشتاد هزار مرد جنگجو و یکصد و شصت فیل جنگی رهسپار زابل شد. اثرط، وقتی از لشکرکشی افغانها باخبر شد، سپاهی برای جنگ تشکیل داد و برادرزادة خود را که «نوشیار» نام داشت، به فرماندهی این سپاه انتخاب کرد. شاه کابل هم سرداری به نام «انبارسی» را فرماندة سپاه خود قرار داد. وقتی دو سپاه به همدیگر رسیدند. اولین ساعت نبرد، مبارزة سختی بین دو فرماندة دلیر درگرفت، که در جریان این درگیری، زخم شمشیر نوشیار، انبارسی را از پای درآورد. افغانها، وقتی فرماندة خودشان را کشته دیدند، پشت به میدان کردند و پا به فرار گذاشتند. آن وقت پادشاه کابل خودش به میدان آمد و فرماندهی را در دست گرفت و سپاه زابل را شکست داد. نوشیار، که از این شکست، خیلی غمگین و افسرده خاطر شده بود، سرداران و پهلوانان سپاه را جمع کرد و به آنها گفت: «چرا از این قوم نالایق ترسو میترسید؟ مگر اینها همان لشگریانی نیستند که شما چند بار آنان را به زانو درآوردهاید؟!» بعد از این گفتار، نوشیار خودش به قلب دشمن حمله کرد و با دلیری جنگید و عدهای از آنان را به خاک هلاکت انداخت و سرانجام خودش هم کشته شد. سپاهیان ایران، همین که بدن بیچاره فرماندة خود را روی خاک دیدند، پا به فرار گذاشتند... ادامه دارد * خَراج: مالیات. ـ سلام مایک، صبح بخیر سالی ـ اوه سلام بچهها، صبحتون بخیر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 175صفحه 19