مجله کودک 177 صفحه 35
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 177 صفحه 35

«استکان» همسر عزیزم تعلبکی جان! خواهش می­کنم وقت خواندن وصیت­نامه­ی من گریه نکن! یک استکان شکسته ارزش گریه کردن ندارد. تو بهتر از همه می­دانی که ما چه سختیهایی را در زندگی تحمل کردیم. چقدر توی دلمان آب جوش و چای داغ ریختند . چقدر با قاشق توی دلمان را بهم زدند. چقدر.... ما چقدر صبور بودیم و از هیچ­چیز شکایت نمی­کردیم ! من دیگر خسته شده­ام . دیگر نمی­توانم ساکت بمانم و اجازه بدهم هر روز بدنم را با آب داغ بسوزانند. به همین خاطر خودم را از روی کابینت پرت می­کنم . من می­خواهم کارهای این آدمها را تلافی کنم . حتی اگر به قیمت جانم تمام شود . وقتی فردا آنها به آشپزخانه بیایند خرده شیشه­های من توی دست و پایشان فرو می­رود. اگر جرأت دارند به تکه­های من دست بزنند! چنان دستشان را می­برم که دیگر طرف هیچ استکانی نروند . امیدوارم تو بعد از من زندگی خوب و آسوده­ای داشته باشی ! همسرت استکان شکسته عینک دیگر هیچ­چیز مثل قدیم نیست ومن یک عینک تیزبین و جوان نیستم ! حالا دیگر همه­ی دنیا را خط­خطی می­بینم. یکی از چشم­هایم اصلاً نمی­بیند . این همه زحمت کشیدم و یک عمر به جای صاحبم همه جا را دیدم! بشکند این دسته که نمک ندارد. هی روزگار ..... ای صاحب بی­وفا ! تا دیدی من قدیمی شده­ام ولم کردی؟ آن قدر من را زیر دست و پا انداختی که له شدم. شیشه­هایم شکست و دسته­ام کج شد . بعد رفتی یک عینک دیگر خریدی ! این دم آخری من را انداختی توی سطل زباله ؟ واقعاً که ... امیدوارم سر خودت هم همین بلا بیاید . امیدوارم عینک جدیدت بشکند و آن چشم­های ضعیفت از حدقه دربیاید. الهی به زمین گرم بخوری ! الهی ...... «عینک نابینا» در اتاق شبیه سازی کاری توسط مایک و سالیوان انجام می شود تا همه ماموران امنیتی بفهمند رئیس چه افکار پلیدی در سر دارد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 177صفحه 35