مجله کودک 177 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 177 صفحه 7

وقت شام در تعطیلات نوروز ، مهمان آهسته از بچه صاحبخانه پرسید : - پسر جون ! شما کی شام می­خورید!؟ پسر صاحبخانه جواب داد : - مامانم گفته ، هر وقت که شما رفتید !! در مطب دندانپزشکی پدری با پسرش به مطب دندانپزشکی رفته بودند. پدر به دندانپزشک گفت : آقای دکتر، می­خواستم لطف کنید و دندون را بکشید . اما چون خیلی عجله داریم ، از آمپول بی­حسی استفاده نکنید ! دکتر گفت : آفرین ! چه شجاعتی ! حالا بفرمایید کدام دندان را باید بکشم ؟ پدر رو به پسرش کرد و گفت : - پسر عزیزم ! آن دندان خرابت را نشان آقای دکتر بده!! مسابقه فوتبال روز یک بیمار روانی نزد دندانپزشک رفت و گفت : آقای دکتر من یک مشکل بزرگ دارم و آن این است که هر شب خواب می­بینم با حیوانات فوتبال بازی می­کنم ! روانپزشک گفت : بسیار خوب! قرص­هایی برایت می­نویسم که از همین امشب ، قبل خواب ، یکی از آنها را باید بخوری .خوب می­شوی. بیمار گفت : آقای دکتر امکان داره از فردا شب قرص­ها را بخورم ؟ آخه امشب نوبت فیناله !!! پنی­سیلین دکتر به بیمارش رو کرد و گفت : آیا تا به حال پنی­سیلین تزریق کرده­ای ؟ بیمار گفت : بله آقای دکتر . بعد از تزریق پنی­سیلین ، بیمار شروع کرد به لرزیدن و علامت حساسیت از خود نشان داد. دکتر هم بلافاصله یک آمپول ضدحساسیت به او تزریق کرد و با عصبانیت پرسید : - مگر نگفتی که قبلاً پنی­سیلین زدی ! مریض گفت : بله آقای دکتر !، اوندفعه هم همینجوری شدم !! لطیفه های کلاس فارسی معلم فارسی به دانش­آموز گفت : - با نجیب جمله بساز ! دانش­آموز گفت :- یک کت دارم نه آستین داده نه جیب !! معلم از رضای پرسید : - رضا! با شیشه جمله بساز! رضا گفت : آقا اجازه ! ساعت یک ربع به شیشه ! سر کلاس فارسی ، معلم از شاگردان پرسید : - کدامیک از شما می­توانید با «کی­بورد» جمله بسازید ؟ یکی از شاگردان دست بلند کرد و گفت : - بازی ایران و بحرین را کی برد ؟ معلم به دانش­آموز رو کرد و گفت : با علی یک جمله بساز ! دانش­آموز گفت : من دیروز با محمود رفتم سینما ! معلم گفت : علی چی شد ؟ دانش­آموز گفت : ای وای ! علی نیامد! - خب بچه­ها ، یکی دست بلند کنه و جمله­ای بسازه که توش چای باشه ! - آقا اجازه !قوری ! آنها تصمیم می گیرند در فرصت ناهار خوردن کارگران بو را از راه در مخصوص خود به زندگی خودش برگردانند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 177صفحه 7