مجله کودک 245 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 245 صفحه 30

مرغ بدجنس فاطمه احمدی حق در یک دهکدهی قشنگ پیرزنی زندگی میکرد که بسیار مهربان بود. هرگاه مشکلی برای یکی از اهالی بوجود میآمد، پیرزن تمام تلاش خود را میکرد تا آن مشکل را برطرف کند. به همین خاطر تمامی اهالی او را دوست داشتند و به او احترام میگذاشتند. یک روز که پیرزن مشغول جارو کردن حیاط نقلی خانهاش بود، از چند خانه آنطرفتر صدای داد و فریاد شنید. جارو را وسط حیاط خانه رها کرد و رفت تا ببیند چه خبر شده است. مرد همسایه که خیلی عصبانی بود فریاد میزد: آهای مردم! هرچه دلتان میخواهد بگویید. بگویید مرد بدی بود. بگویید حیوان بیچاره را نزدیک زمستان بیپناه و گرسنه بیرون انداخت. بگویید همسایهمان بیرحم و سنگدل است. اما از من نخواهید که دوباره این مرغ بدجنس را در خانهام راه بدهم. من دیگر طاقتم تمام شده است. پیرزن جلوتر رفت و گفت: مگر این حیوان چه کار کرده که این طور شما را عصبانی کرده است. مرد گفت: دیگر میخواستید چه کار کند؟ سه ماه پیش که برای انجام کاری به ده بالا رفته بودم، دیدم مردی این مرغ را از خانه بیرون انداخت. دلم به حالش سوخت و او را با خودم به خانه آوردم. ولی ای کاش هیچوقت این کار را نمیکردم یا حداقل از آن مرد میپرسیدم که چرا این مرغ را از خانه بیرون کرده است. و چند شاخه گل سرخ.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 245صفحه 30