
اما جدی گفتند: مطابق تحولات جدید در رابطهی ما با ایران، قرار بر این است که به مخالفان یکدیگر
اجازهی فعالیت ندهیم و ما به این تعهد پایبندیم. از اینرو،از شما درخواست میکنیم که به فعالیتهای
علنی خود بر ضد شاه ایران خاتمه دهید. امام در پاسخ فرمودند: من دست از فعالیتهای خودم
برنمیدارم. من نمیتوانم مردم ستمدیدهی ایران را که زیر ستم شاه هستند، فراموش کنم. مامور
عراقی دوباره یادآوری کرد: ما موظفیم به تعهدمان عمل کنیم و نگذاریم شما فعالیتی داشته باشید. امام
فرمودند: شما اگر ناگزیر هستید، من از عراق خارج میشوم. آن گاه به زیلویی که زیر پای مبارکشان
پهن بود،اشاره کردند و فرمودند: هر کجا بروم، زیلویم را پهن میکنم و کار را انجام میدهم. آن
شخص گفت: کجا میروید؟ امام فرمودند: هر کجا که مستعمرهی شاه ایران نباشد و ماموران او آنجا
نفوذ نداشته باشند.
این سخن خیلی بر گروه عراقی تلخ آمد و دو
روز پس از این دیدار، دوباره خانهی امام را محاصره
کردند و کسانی را که به آنجا مراجعه میکردند،
دستگیر میکردند و میبردند. در این موقع بود که
امام گذرنامهشان را به من دادند که پیش مسئولان
امنیتی بغداد ببرم و اجازهی خروج بگیرم.
صدها سفینه حامل موجودات فضایی،
شبانه از جو زمین میگذرند و پا بر کرهی
زمین میگذارند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 247صفحه 5