مجله کودک 247 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 247 صفحه 21

کفش جادویی قسمت (8) بابک و به­راد قریب وقتی مادر علی گفت که کفشهای کهنه فوتبال را دور انداخته، علی خیلی ناراحت شد و بلافاصله به طرف پنجره رفت و بیرون را نگاه کرد،اما اثری از کفشها نبود. و باناراحتی به اتاقش رفت. شب بود، پدر علی به خانه آمد و جعبه­ای با خودش آورده بود. علی را صدا زد و گفت: بیا بابا جون، ببین اندازت هست یا نه؟ داخل جعبه یک جفت کفش نو و زیبا بود. علی هم آنها را پوشید، کفشها اندازه بود، اما کمی سفت و سخت به نظر می­رسید،علی با خودش فکر کرد.... ... بدون کفشهای قبلی، دیگه نمی­تونم مثل قدیم بازی کنم! در یادداشت نوشته شده که دختر یا پسر عزیزم؛ما برای یک تعطیلی طولانی مدت به فلوریدا رفتیم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 247صفحه 21