مجله کودک 250 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 250 صفحه 9

را با نیزههای بلندتر آغاز کردند. ـ یک، دو، سه، چهار... هو هو هو، هو هو هو صدای بلند و وحشتناکی پیچید!! ولی باز هم، هیچ اتفاقی نیفتاد. شب بعد، بچهها که خیلی مصمم بودند، باز هم سعی کردند. این بار نیزههای بلندتر از دفعهی قبل انتخاب کردند. ـ یک، دو، سه، چهار... هو هو هو، هو هو هو صدای بلند و وحشتناکی پیچید!! ولی باز هم، هیچ اتفاقی نیفتاد. شب جهارم، بچهها بلندترین نیزههایی را که وجود داشت ساختند و شروع به شمردن کردند... ـ یک، دو، سه، چهار... هو هو هو، هو هو هو صدای بلند وحشتناکی پیچید!! ولی... این بار آسمان از جایش تکان خورد!!! از آن روز به بعد آسمان سر جای امروزیش قرار گرفت!!!! درختان دیگر میتوانستند رشد کنند. پرندهها بدون این که به تنهی درختها و شاخهها برخورد کنند، پرواز میکردند. ابرهای برای حرکت جایی داشتند. بزرگترها میتوانستند راست بایستند و آسمان را نگاه کنند. از همه جالبتر این که، هنگامی که خورشید غروب کرد و هوا تاریک شد، آسمان که توسط نیزههای بچهها سوراخ شه بود. شروع به درخشیدن کرد. در هر سوراخ یک ستاره بود!!! این افسانه قرنهاست که در بین سرخپوستان سینه به سینه نقل میشود. سعی و همت بچهها، مشکل بزرگترها را حل کرد. بزرگترها فهمیدند برای حل مشکلاتشان میتوانند از بچهها کمک بگیرند. آنها راحتی و آرامش خودشان را مدیون بچهها بودند. در همان حال جیمی سعی در برقراری ارتباط با گدارد دارد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 250صفحه 9