مجله کودک 250 صفحه 32
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 250 صفحه 32

گنجشک کوچکی را دید که توی باغچه افتاده است و جیک جیک میکند. کمی آن طرفتر «گربه سیاهه» قدم میزد و میو میو میکرد. اما همین که علی را دید، ترسید. جستی زد روی دیوار. از ترس پرید و رفت توی کوچه. علی دستش را جلو برد تا بچه گنجشک را بگیرد. گنجشک کوچولو ترسید. بالهایش را تکان داد و کمی پرید. اما دوباره افتاد زمین. بعد زیر بوتههای باغچه دوید تا خودش راپنهان کند. ولی علی پیدایش کرد. بعد گنجشک را با دو دستش گرفت. مثل برق به طرف آشپزخانه دوید. صدا زد: ـ مادر... مادر جان!.... ـ چه شده؟ علی دستهایش را باز کرد. بچه گنجشک را روی زمین گذاشت. گنجشک کوچولو کمی بالبال زد، اما نتوانست بپرد. آهسته رفت گوشهی دیوار ایستاد و خودش را جمع کرد. از ترس میلرزید. علی با ناراحتی گفت: ـ مادر، مادر جان! من... من داشتم با موشکم بازی میکردم که خورد به بچه گنجشک. تقصیر من... مادر خندید و گفت: ـ با موشک کاغذی که نمیشود گنجشک را زد! حتماً از لانهاش افتاده توی باغچه. آنوقت دستی به سر علی کشید و گفت: ـ حتماً داشته از مادرش پرواز کردن یاد میگرفته که نتوانسته و افتاده زمین. مادرش هم باید همین طرفها باشد. در همین موقع صدای جیک جیک بلندی آمد. مادر علی گفت: ـ خوب گوش کن! این صدای مادرش است. زود بچهاش را ببر و سر جایش بگذار! او به تمامی از پوسته خارج میشود و به دنبال بلعیدن قربانیها است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 250صفحه 32