مجله کودک 250 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 250 صفحه 11

یه حسی بهم میگفت که باید آدم بدی باشه. باید تعقیبش کنم ببینم چه خبره و اون معذرتخواهی رو که بیخودی ازش کردم پس بگیرم.» سبحان: «وایسین، سلام، زود اونی که از رو زمین پیدا کردی و گذاشتی تو جیبت رو دربیار ببینم چی بوده. آدم هرچه که پیدا میکنه دلیل نمیشه که صاحبش بشه، حتما یه صاحب داره که اون چیزو گم کرده.» آقا: «بازم داری اشتباه میکنی.» سبحان: «الکی حرف نزن، خودم همه چی رو دیدم،داشتم تعقیبت میکردم.» آقا: «ای داد بیداد، پس دیدی، خیلی خب، مثل اینکه چارهای نیست، صبر کن تا نشونت بدم... آه، بفرما، دیدی، هیچی نبود؟» سبحان: «بازی در نیار، یا اون چیزی رو که پیدا کردی زود میدی یا همین الان...» آقا: «یا همین الان چی؟ میخوای مثل اون دفعه دستامو بذارم پشت سرم و وایسم رو به دیوار؟ اصلا میخوای برای اینکه پر هیجانتر باشه بخوابم روی زمین؟» سبحان: «خودت خواستیها، فقط آروم، حرکت اضافی هم نکن. فکر فرار هم به سرت نزنه.» آقا: «داری چکار میکنی؟» سبحان: «خب معلومه، میخوام جیباتو بگردم.» آقا: «د نشد دیگه، اون دفعه بهت اجازه دادم، اما... این دفعه اجازه نمیدم دست تو جیبم کنی.» سبحان: «باشه، پس با این حساب چارهای ندارم جز اینکه برم به پلیس زنگ بزنم، جایی نریها، همین جا بخواب تا من زودی برم به 110 زنگ بزنم تا بیان و بگیرنت، وای به حالت اگه در بری.» صدا میگوید که موجودات فضایی، با اذیت کردن گدار بمب هستهای قوی را فعال کردهاند.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 250صفحه 11