از سربادمجان بردارد ؟ غذاهای بهتر وخوشمزه تر بلد نیست درست کند ؟ چقدر من باید از این چیزها بخورم ؟ مامان بزگ غذا را بار گذاشتهبد و باز هم مشغول نخ کردن سوزن اش بود . چه همتی داشت ، یک کاری که بخواهد بکندول کن که نیست . دوباره از من خواست تا سوزن را برایش نخ کنم .
فاطمه : "ببین مامانی ، من می توانم راحت نخ اش کنم اما می خوام خودتون این کاررو بکنین ، اونه ها سوراخش ، کاری نداره که . . .
پس چند روز دیگه که من نباشم چکار می خواین بکنین ؟ . .
مامان بزرگ : "خب چشمام نمی بینه مادر جان ، چکار کنم ؟ همیشه حسین برام نخ اش می کرد . اِ ، در می زنن ، می ری باز کنی ؟"
ریحانه : "سلام ، بفرمایین ؟ مامان بزرگ هست ؟ اوه اوه ، دستم داره می سوزه ، هستش ؟
فاطمه : "دست تون درد نکنه ، شما ؟"
مامان بزرگ : "ریحانه جون تویی ؟ بیا تو فاطمه بگو بیاد تو . . ."
ریحانه : "سلام مامان بزرگ ، خوبین ؟ پاهاتون بهتره ؟ براتون آش آوردم . اگه می دونستم مهمون دارین . . .
بیشتر می اوردم کاری دارین براتون بکنم ؟ دلم خیلی براتون تنگ شده بود ، دوباره اومدم خونه خاله ام و قراره دو سه روزی بمونم ، اگه هر وقت کاری داشتین حتما بهم بگین ، خب چون مهمون دارین فعلا مزاخم تون نمی شم ."
مامان بزرگ : "ممنون عزیزم . این فاطمه است .نوه ی گلم ، همون که قبلا برات گفته بودم ، زخمت کشیده و اومده اینجا تا تنها نباشم ، آخه حسین رفته مأموریت ، کاری نیست عزیزم اما اگه خاله ات نگرانت نمی شه بمون و با فاطمه بازی کن . . ."
من و ریحانه خیلی با هم بازی کردیم . دختر خیلی با مهر و محبتی بود ، خیلی زود با هم دوست شدیم .
ریحانه : "اِ ، مامانی بیدار شدین ؟ نکته که ما سروصدا کردیم ؟ می خواین برین دستشویی ؟ صبر کنین اومدم ."
کارهای ریحانه مرا به فکر کردن وا می داشت . مامان بزرگ من ، مامان بزرگ من بود نه مامان بزرگ ریحانه ، اما ریحانه خیلی به او محبت می کرد . . .
تصویر سه بعدی هولوگرام به وسیله نور لیزر ایجاد می شود . هنگامی که شما به یک تصویر هولوگرام نگاه می کنید . آن را به صورت سه بعدی می بینید . تصاویر هولوگرام یه وسیله ی پرتو لیزر که در دو جهت حرکت می کنند ، ساخته می شوند . نتیجه ی ترکیب این دو پرتو ، تصویر سه بعدی است که ساخته می شود .
مجلات دوست کودکانمجله کودک 303صفحه 19