این رستوران ها بود . مثلاً در یکی از این رستوران ها ، که چنـدان بـزرگ هم نبود ، حـدود 12 نفر خدمه مشـغول پذیرایی از مشتریان بودند و بیشتر آن ها هم نوجوان ، یا جوان بین 20 تا 25 ساله . البتُه این تعداد ، غیر از کارگران آشپزخانه و مسـئول دَخل (صندوق) بودند ؛ کسانی که به آنها پیشخدمت یا « گارسون » گفته می شود .
هر کدام از این پیشخدمت ها یک تکّه کاغذ و یک قلم در دست داشت و ضمن گردش در میان میزها و صندلی های رستوران ، خواسته های هر مشتری و مبلغ بدهی های او را می نوشت . برای مثال وقتی یک مشتری وارد می شد و روی صندلی می نشست ، زود یکی از این پیشخدمت ها به سراغ او می رفت و خواسته هایش را می پرسید و روی کاغذ می نوشت . بعد می رفت تا تهِ رستوران و بعد از سه چهار دقیقـه با یک لیوان آب بر می گشـت . دوباره می رفت و بعد از 5 دقیقه با مقداری نان برمی گشت و آن را جلوی مشتری روی میز می گذاشـت و بار سوم برای آوردن
یک چیز دیگر می رفت ! . . . تا آخر . هر یک از این خدمه
فقط به یکی از مشتری ها خدمت می کرد و اگر رستوران
شلوغ بود ، به دو یا سه نفر . وقتی خوب دقّت کردم دیدم
که این « گارسون های جوان » مشتری های رستوران را به
محض ورود ، بین خودشان تقسیم می کنند و هر کس
مأمور پذیرایی از یک نفر می شود . علّت این کار هم
معلوم بود : در یک رستوران کوچک ، 15 نفر « نان خور »
دارد کار می کنـد و بایـد به هر کس لقمه نانی برسـد .
وقتی خدمة رستوران ، مشتری ها را بین خودشان تقسیم
می کردند ، از یک طرف می توانستند حساب و کتاب هر مشتری را خوب نگاه دارند تا اشتباه نشود ، و از طرف
دیگر به هر مشتری می فهماندند که در آخر کار ، اِنعام و پاداش خود را باید به چه کسی بدهد !
(ادامه دارد)
•موضوع تمبر: برزیل 2001
•قیمت: 40 ریس
•سال انتشار: 2001
مجلات دوست کودکانمجله کودک 382صفحه 9